سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نادان کوچک است؛ هر چند بزرگسال باشد و دانا بزرگ است؛ هر چند کم سال باشد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :3
بازدید دیروز :33
کل بازدید :200977
تعداد کل یاداشته ها : 106
103/9/3
3:23 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
مرتضی احمدی کشتلی[210]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
عاشق آسمونی لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی) فرهنگی هنری و عامیانه کوچ بلاک -وبلاگ کوچ نهارجان یا کوچ خراشاد بیرجند(کوچ نوفرست) ###@وطنم جزین@### قیدار شهر جد پیامبراسلام دفتــر ادب و عرفان : وب ویژه تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید گل باغ آشنایی پایگاه فرهنگی شهید علی پور وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید) داروخانه دکتر سلیمی ►▌ استان قدس ▌ ◄ جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی منجی بشر عشق الهی ساعت یک و نیم آن روز خاطرات دکتر بالتازار .: شهر عشق :. منادی معرفت پیامنمای جامع رویاهای خیس بادصبا ایران اسلامی سایت روستای چشام $$$$دوست$$$$ مهاجر ابـــــــــــرار ستاره سهیل پارسی نامه زیر باران (ابیات و اشعار برگزیده) حرم الشهدا سربازها حمله کلبه تنهایی خاکیهای آسمانی پا توی کفش شهدا عشق عشق پنهان بسیج اساتید استان تهران -پیروان ولایت درست و غلط سیاه مشق های میم.صاد بهشت بهشتیان سحر یه دختره تنها کلبه تنهایی اینجا گرانیگاه است شاخابه عشق شعر و رباعی ظهور دانلود گلچین مداحی فدائیان ولایت راه کمال معماری السلام علیک یا فاطمه الزهراء (س) طوبای محبت بصیرت110 یار درونی کلبه دوستان نوری چایی_بیجار هیئت یاحسین منتظران مهدی(عج) برات محمد هدایتی .::پایگاه اطلاع رسانی"هیئت زینبیون"محفل بسیجیان و رهروان شهدا::. ترنم عفت زن و مرد داش هادی y divouneh عدالت جویان نسل بیدار وبلاگ شخصی مرتضی صادقی صراط بچه های خاکریز مبادا روی لاله پا گذاریم واعظ خویش مطالب طنز ، SMS مناسبتی ، نرم افزار و ... delshekasteh انان که خاک را به نظر کیمیا کنند کوثر ولایت مناجات با عشق مسعود رضانژاد فهادانـ 14خورشید آسمان آبی کوچه باغ ...دختر روستا... حوالی نور انسان جاری1 هیئت حضرت زهرا(س)شرفویه .....خداحافظ رفیق ME&YOU او رفت .فقط همین...... عاشق دیونه عشق نمکی سلام خوش امدید نـــابترینـــــــــــــــــها شهدا مطلع مهرورزی ومحبت فانوس ღمن وتوღ اللهم صل علی محمد و آل محمد ستاره سوخته * امام مبین * خدایا عاقلی مودبم فرمای... ..::منتظر بیداری::.. برازجان موزیک *تحلیل* بچه هیئتی پاسدار اسلام نه دی 88 شهدا شرمنده ایم درجست وجوی حقیقت گل نرجس پایوند جوک و خنده دو بال پرواز دهاتی دکتر علی حاجی ستوده خورشید بصیرت پیروان ولایت یاوران نماز ببین چی میگم عاشقی -3 جدیدترین یوزر پسورد آنتی ویروس nod32- Kaspersky - Avira وبلاگ روستای کشتله والتین والزیتون کمترین بنده ایران من عشق صفا صمیمیت محبت دنیای زیبا ahoobanoo دالاهو منتظر پایگاه اطلاع رسانی روستای قتلیش شهید حمید رضا نفیسی plantpathology مرتضی احمدی کشتلی Chamran University Accounting Association جزتو

ادامه موضع شیعیان در برابر بیعت  مأمون ..... 

Click for larger version

آشوبها و نابسامانی‌ها سرتاسر کشور عباسی را فراگرفت، در حالی که مأمون در مرو و دیار خراسان می‌زیست و از اخبار آن نابسامانیها چندان اطلاعی نداشت از این رو امام پیش مأمون رفت و او را از آشوبها و جنگهایی که از زمان کشته شدن برادرش، مردم با آن دست به گریبانند آگاه ساخت به او گفت: فضل بن سهل (وزیر مأمون) اخبار را از او نهان می‌دارد و خویشاوندانش و مردم دربارة برخی کارها از او ناخرسند هستند و می‌گویند وی جادو شده و جن زده است. مأمون برخی از دولتمردان را به حضور طلبید تا حقیقت امر را از زبان آنان بشنود. آنان اخباری را که امام رضا(ع) به او داده بود تأیید کردند و حقیقت کار هرثمه بن اعین را که می‌خواست مأمون را از آشفتگی اوضاع بیم دهد.[1]

فضل بن سهل که از وزرای مأمون بود که در جریان سفر و همراه با مأمون به سرخس رسید، گروهی به وی که در حمام بود حمله بردند او را با شمشیر زدند تا جان باخت این حادثه در روز جمعه دو شب گذشته از شعبان سال 202ه.ق روی داد. آنان که فضل را کشتند گرفتند و چهار تن از اطرافیان مأمون بودند. فضل بن سهل هوادارانی نیرومند داشت که او را حمایت و یاری می‌کردند. آنان چون سرنوشت وی را دیدند ، مأمون را متهم کردند و او را در این توطئه شریک دانستند. در نتیجه، سرداران خراسان و سپاهیان تحت فرماندهی ایشان و دیگر هواداران فضل بر خلیفه شوریدند و بر در خانه او گرد آمدند و خواستند آن را به آتش کشند.[2]

مأمون چون حیات خود را در خطر دید، از امام(ع) خواست آتش خشم معترضان را فرو نشاند. امام رضا(ع) یگانه وسیله نجات خلیفه و فرونشاندن احساسات بود، چون مردم خراسان به او عشق می‌ورزیدند و در طاعت وی راست و مخلص بودند.[3]

سرانجام مأمون از توجه مردم به بنی فاطمه و علویین بیمناک بود و چون تعداد سادات روزافزون شده بود و علما و دانشمندان هم از این طبقه بودند دید نمی‌تواند مانند پدر قتل عام کند. زیرا عکس العمل همان قتلها نیز همین محبوبیت علویین نزد مردم شد بطوری که مردم همان عقیده که به پیغمران داشتند به ائمه معصومین ابراز می‌نمودند و هر کس از آنها اعراض می‌ کرد یا حس بدبینی به علویین نشان می‌داد بسیار به فکر فرو رفت تا بدینجا رسید که اولادیکه علویین و عباسین را تمرکز دهد و زیر نظر بگیرد تا مبادا کسی بر او خروج کند وضع عمومی اشخاص برازنده خاندان علوی و عباسی را نیز از نزدیک شاهد و ناظر باشد با مطالعات کامل خود به این فکر افتاد که اگر زاهدترین و عالم ترین بنی هاشم و علویین را که مورد احترام و عقیده عامه مردم است در جریان کار سیاست بگذارد و آن نتیجه ای را که مأمون می‌خواست می‌گرفت. قصد مأمون این بود که زاهدترین و عابدترین بنی فاطمه را به صورت فاسق ترین مردم در نظر عامه جلوه دهد تا بلکه افکار عامه از همه علویین برگردد و اگر می‌خواست امام را با مقام ولایتعهدی نگاهدارد از حسن شهرت و عظمت مقام و مرتبت و علم و دانش او بیمناک بود که مردم نه تنها برنگشتند ارادت و عقیده آنها صد چندان شد و شاید موجب اضمحلال خلافت او و بنی عباس گردد. از طرفی با حفظ او در دستگاه خلافت قیام بنی عباس را چه پاسخ گوید اگر می‌خواست امام را عزل کند که بدتر سبب سرزنش و طعن و لعن او می‌شد. لذا سیاست دغل پیش گرفت و امام را در بین سفر مسموم نمود تا از تدبیر خودکرده بگریزد و با نشان دادن علاقه و دوستی هم مردم را اغفال بنماید و لذا مبادرت به سیاست قتل امام نمود.[4]

مأمون در اجرای نقشه خود توفیقی حاصل کرد و برای ابراز علاقه شب و روز از محضر امام(ع) استفاده می‌کرد و هر وقت بیکار بود در حضور ولیعهد عالی مقام و دانشمند خود می‌نشست و از مسائل علمی و فنون مختلفه کلام و فقه استفاده می‌کرد. و در ابتدا خیلی به این عمل خشنود بود بخصوص که رضایت مردم بدین حسن انتخاب جلب شده و اکثر مردم خراسان غیر از علویین به او تبریک و تهنیت می‌گفتند برای آنکه خود را در شعف و سرور آنها شرکت داده باشد.[5]

بیشتر وقتش در مجلس امام(ع) می‌گذشت. در هر مسأله از امام مشورت می‌کرد. نظریه امام بر او غالب می‌آمد و مأمون هم می‌پذیرفت. امام رضا(ع) یقین داشت که این همه توجّهات مخصوص مأمون روی اعمال نقشه و غرض خصوصی اوست. مأمون هم حس کرده بود می‌دانسته که امام رضا(ع) از باطن کار او مطّلع است و به سوء نیت او واقف است امام می‌دانست که مأمون می‌خواهد جلب توجه ایرانیان را برای همراهی و کمک جلب کند و آل علی را مطیع خود سازد و در سیاست نقش خود را بازی کند ولی پس از این توفیق رویه خود را عوض کرد و افق فکرش از منبع دیگر روشنی گرفت و در مقام تغییر سیاست برآمد و دیدیم که هم وزیر با تدبیر خود را از میان برد و هم ولیعهد عالیمقام خود را مسموم کرد و به طرف بنی عباس روی آورد و با آنها به کار خویش ادامه داد.[6]



[1]   - یعقوبی، ج3، ص179-180

[2]   - دکتر سمیره مختاراللیثی المبارزات شییعیان در دورة نخست عباسیان ، ص 280

[3]   - حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ج2، ص 269

[4]   - شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضا، تهران، اعلمی ، ص285

[5]   - شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضا، ص285-287

[6]   - عمادالدین ، حسین اصفهانی ، زندگانی امام رضا، ج2، ص99-100


91/2/20::: 12:32 ع
نظر()
  
  

موضع شیعیان در برابر بیعت  مأمون .....

 

 

موضع شیعیان در برابر بیعت  مأمون با امام رضا به ولایتعهدی

به سال 201ه.ق خلیفه مأمون تصمیم خطیری گرفت، او امام را به ولایتعهدی برگزید و اعلان داشت که حق را به روال طبیعی بازمی گرداند و پیوند خویشاوندی را که سالهای بسیار گسسته بود دوباره برقرار سازد.[1]

الفخری گفته است: که مأمون درباره وضع خلافت پس از خود اندیشید و خواست زمام آن را به دست مردی دهد که شایسته آن باشد تا ذمّه خود بری کند.[2]

سبب بیعت با امام رضا(ع) به ولایتعهدی آن بود که او را در نظر خلیفه قرار دهند و از به یاد داشتن یک جنبش شیعی تازه بازدارند. مأمون چون دید امام در چشم و دل مردم مقامی بزرگ دارد و شیعیان پیوسته رو به فزونی و گسترش هستند بدان حد که تشیع در ارکان دولتش هم نفوذ کرده است، احساس کرد خطر از هر سو او را تهدید می‌کند. سپس امام را به مقرّ پادشاهی خویش در خراسان طلبید و اظهار داشت پس از خود زمام کار را به دست وی خواهد سپرد تا بدین ترتیب امام زیر نظرش باشد.[3]

هدف مأمون تحکیم پایه‌های خلافتش و جلوگیری از به راه افتادن جنبشهای شیعی بیشتر در برابر خود بود. او خواست مردم خراسان را که از گرایشهای علوی آنان به خوبی آگاه بود، خرسند سازد بیعت با علی بن موسی الرضا(ع) به ولایتعهدی ، احساسات مردم خراسان را کاملاً خرسند می‌ساخت. این انگیزه بر همه انگیزه هایی که مأمون را برانگیخت تا این پشوای علوی به ولایت عهدی بیعت کند، مقدّم بود زیرا مأمون با خراسان پیوندی استوار داشت.[4]

بیعت همگانی با مأمون در سال 198ه.ق پس از قتل برادرش در بغداد صورت گرفت. مأمون آشکار یاد علی(ع) را گرامی داشت و رفتار علویان با عباسیان را می‌ستود. یکی دیگر از نشانه‌های نزدیکی مأمون به مردم خراسان ، اقامت او در مرو است و موجب نابسامانی کارها در سرتاسر سرزمین عراق بویژه در بغداد شد.[5]

مأمون عزم کرد که جانشین خود را به امام علی بن موسی الرضا بسپارد.

مأمون به امید خاتمه دادن به فتنه و طغیان‌ها امام رضا(ع) را ولیعهد و جانشین خویش تعیین کرد. هرچند که بیست و دو سال از خودش بزرگتر بوده است. جماعت شیعه از این   پیش آمد خوشحال گردیده لیکن در بغداد اهالی یکدفعه بر علیه مأمون شورش کردند و ابراهیم برادرش را به خلافت برداشته و با او بیعت کردند. خبر این شورش که به مرو رسید امام رضا(ع) در نتیجه اصالت و شرافت ذاتی مأمون را از حقایق امور واقف ساخته و از خط مشی و سیاستی را که پیش گرفته بود نکوهش نمود و اظهار داشت که اگر تغییر سیاست ندهد هر آینه خلافت او مختل و مملکت تجزیه خواهد شد. مأمون در آخر پی به حقیقت امر برده فوراً فرمان حرمت به بغداد صدور یافت و فضل بن سهل را در سرخس میان حمام به قتل رساندند و احتمال دارد که آن به تحریک و اشاره اربابش بوده است.[6]

مأمون به پسر خود عباس گفت: پیش از همه با علی بن موسی الرضا(ع) بیعت کند. آنگاه علویان و برخی از عباسیان پیش آمدند و بیعت کردند و سپس سخنوران و شاعران یکی پس از دیگری امام (ع) را ستودند و بیعت مأمون را با او به ولایتعهدی را مدح کردند. پس از آن مأمون از امام خواست در میان مردم سخن راند.[7] سپس امام در غایت ایجاز سخن راند و سپس از حمد و ثنای خدای گفت: ما را به قرابت به رسول خدا که درود خدا بر او و خاندانش باد. بر گردن شما حقی است و شما نیز به همان سبب بر گردن ما حقّی است پس اگر شما پاس آن حق را بدارید حق گزاری شما نیز بر ما واجب می‌شود. مأمون علی [بن موسی] الرضا(ع) را «الرضا من آل محمد» نامید و فرمود نام او را بر درهمها و دینارها ضرب کنند. مأمون دختر خود را هم به همسری محمدبن علی الرضا(ع) درآورد.[8] حسن بن سهل، به عیسی بن محمد بن ابی خالد جانشین خود در عراق نامه نوشت و او را از بیعت با علی [بن موسی] الرضا(ع) آگاه ساخت و فرمود: از مردم بغداد بیعت ستانَد و آنان را به پوشیدن قباها و کلاهها و اختیار پرچمهای سبز وادار سازد. مرو مقررّی یک ساله را به آنان مرحمت کند.[9]

عباسیان در بغداد چون از کار مأمون باخبر شدند، آن را پذیرفتند و از خشم نسبت به کار مأمون او را از خلافت خلع و با ابراهیم بیعت کردند....

این بخش ادامه دارد....



[1]  - دکتر سمیره مختار اللیثی، مبارزات شییعیان در دورة نخست عباسیان ، ص365

[2]  - محمدبن علی بن طباطبا، ابن طقطقی ، الفخری، مطبعة المرسوعات، قاهره، 1317ه.ق، ص198

[3]  - هاشم معروف حسنی، عقیده شیعه الامامیه، بیروت ، 1376، ص161

[4]  - ابن واضع ، یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج2، ص166

[5]  - ابن اثیر، الکامل، ج6، ص109

[6]  - ابن اثیر ، الکامل ، ج6، ص111

[7]  - مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص28

[8]   - مسعودی، مروج الذهب، ج4، ص28-29

[9]  - طبری، ج7، ص 139


91/2/18::: 2:26 ع
نظر()
  
  

 

 

ادامه دلایل پذیرفتن ولاتعهدی امام رضا(ع)...

 

موضعگیری پنجم

مردم را گاه گاه از این موضوع آگاه می‌ساخت که مأمون بزودی دست به نیرنگ زده، پیمان خود را خواهد شکست. امام بصراحت گفت: که به دولت کسی جزء مأمون کشته نخواهد شد و کسی جزء مأمون او را مسموم نخواهد کرد و این موضوع را حتی در پیش روی مأمون هم گفته بود. امام تنها به گفتار بسنده ، نمی‌کرد، بلکه رفتارش نیز در طول مدت ولیعهدی همه از عدم رضایت وی و مجبور بودنش حکایت می‌کرد. بدیهی است که اینها همه عکس نتیجه ای را که مأمون از ولیعهدی وی انتظار می‌داشت ، به بار می‌آورد.[2]

در موضعگیری ششم: امام(ع) از کوچکترین فرصتی که به دست می‌آورد سود جسته، این معنا را به دیگران یادآوری می‌کرد که مأمون در اعطای سمت ولیعهدی به وی کار مهمی نکرده جز آنکه در راه برگرداندن حق مسلم خود او که قبلاً از دستش به غضب ربوده بود، گام برداشته است. بنابراین امام پیوسته مشروع نبودن خلافت مأمون را به مردم خاطر نشان می‌ساخت.[3]

موضعگیری هفتم: امام برای پذیرفتن مقام ولیعهدی شروطی قائل شد که طی آنها از مأمورین چنین خواسته بود: امام هرگز نه کسی را بر مقامی گمارد، نه کسی را عزل کند، نه رسم و سنتی را براندازد و نه چیزی از وضع موجود را دگرگون سازد، بلکه از دور مشاور در امر حکومت باشد. مأمون نیز تمام شروط را پذیرفت.[4]

بنابراین امام بر پاره ای از هدفهای مأمون خط بطلان کشید، زیرا اتخاذ چنین موضعی دلیل گویایی بود بر امور زیر:

الف: اعتراف نکردن به مشروع بودن سیستم حکومتی وی.

ب: سیستم موجود هرگز نظر امام را به عنوان یک نظام حکومتی تأمین نمی‌کرد.

ج: مأمون برخلاف نقشه هایی که در سر پرورانده بود، دیگر با قبول این شروط نمی‌توانست کارهایی را به نام امام و به دست او انجام دهد.

د: امام هرگز حاضر نبود تصمیمهای قدرت حاکم را اجرا سازد.[5]



[1]   - مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان ، ص497

[2]   - مرتضی الحسینی، سید جعفر، زندگی سیاسی هشتمین امام، ص168

[3]   - مرتضی الحسینی ، سید جعفر، زندگی سیاسی هشتمین امام، ص169-183

[4]   - مهدی پیشوایی ، سیره پیشوایان، ص 497-498

[5]   - مرتضی الحسینی، سید جعفر، ص 171-183-، سیره پیشوایان ، مهدی پیشوایی ، ص497-498

 در ادامه خواهید خواند( موضع شیعیان در برابر بیعت مأمون با امام رضا به ولایتعهدی)...


91/2/17::: 8:59 ص
نظر()
  
  
  ادامه حضور امام رضا (ع) در ایران....

 میلاد امام رضا - www.up2.irannab.com

  
دلائل امام رضا(ع) برای پذیرفتن ولایتعهدی و مواضع منفی امام در برابر نقشه‌های مأمون
 هنگامی امام رضا(ع) ولیعهدی مأمون را پذیرفت که اگر امتناع ورزد، نه تنها جان خویش را به رایگان از دست می‌دهد، بلکه علویان و دوستداران حضرت نیز همگی در معرض خطر واقع می‌شوند.[1]
بر امام لازم بود که جان خویشتن و شیعیان و هواخواهان را از گزندها برهاند، زیرا امت اسلامی به وجود آنان و آگاهی بخشیدنشان نیاز بسیار داشت. اینان بایستی باقی می‌ماندند تا برای مردم چراغ راه و رهبر و مقتدا در حل مشکلات و هجوم شبهه‌ها باشند.[2]
بر امام لازم بود که بر جای بماند و مسئولیت خویش را در نجات امت به انجام برساند. حال اگر او با رد قاطع و همشگی ولیعهدی، هم خود و هم پیروانش را به دست نابودی می‌سپرد، علاوه بر، نیل به مقام ولیعهدی یک اعتراف ضمنی از سوی عباسیان به شمار می‌رفت. دائر بر این مطلب که علویان نیز در حکومت سهم شایسته ای دارند. دیگر از دلائل قبول ولیعهدی از سوی امام آن بود که مردم خاندان پیامبر(ص) را در صحنة سیاست حاضر بیابند و به دست فراموششان نسپارند.[3]
امام در ایام ولیعهدی خویش چهرة واقعی مأمون را به همه شناساند و با افشا ساختن نیت و هدفهای وی در کارهایی که انجام می‌داد، هر گونه شبهه و تردیدی را از ذهن مردم زود.
نخستین موضعگیری امام: امام تا وقتی که در مدینه بود از پذیرفتن پیشنهاد مأمون خودداری کرد و آنقدر سرسختی نشان داد تا بر همگان معلوم بدارد که مأمون به هیچ قیمتی از او دست بردار نمی‌باشد. حتی برخی از متون تاریخی به این نکته اشاره کرده اند که دعوت امام از مدینه به مرو با اختیار خود او صورت نگرفت و اجبار محض بود.[4]
اتخاذ چنین موضع سرسختانه ای برای آن بود که دیگران بدانند که امام دستخوش نیرنگ مأمون قرار نمی‌گیرد و بخوبی به توطئه‌ها و هدفهای پنهانش آگاهی دارد. با این شیوه امام توانسته بود شک مردم پیرامون آن رویداد را برانگیزد.[5]
و از سویی امام نمی‌توانست ساکت بنشیند و در برابر اقدامات دولتمردان چهره موافق نشان بدهد. پس بایستی برنامه ای بریزد که در جهت خنثی کردن توطئه‌های مأمون پیش برود.[6]
موضعگیری دوم: که مأمون از امام خواسته بود که از خانواده‌اش هر که را که می‌خواهد همراه خویش به مرو بیاورد، ولی امام با خود هیچ کس حتی فرزندش جواد(ع) را هم نیاورد، در حالی که آن یک سفر کوتاه نبود، بلکه سفر و مأموریتی بس بزرگ و طولانی بود که می‌بایست امام طبق گفته مأمون رهبری امت اسلامی را بدست بگیرد.[7]
موضعگیری سوم: امام به عنوان رهبر حقیقی مردم توجه همگان را به مسئله ای متوجه کرد که مهمترین مسائل در زندگی حال و آینده شان به شمار می‌رفت و توحید پایه هر زندگی بافضیلتی است که ملتها به کمک آن از هر رنجی رهایی می‌یابند. امام می‌خواست بفهماند که جامعه وسیع آن روز از حقیقت توحید خالی است.
موضعگیری چهارم: امام چون به مرو رسید ماهها گذشت و او همچنان از موضع منفی با مأمون سخن می‌گفت نه پیشنهاد خلافت و نه پیشنهاد ولیعهدی هیچ کدام را نمی‌پذیرفت، تا آنکه مأمون با تهدیدهای مکرر به قصد جانش برخاست. امام گفت: می‌خواهم کاری کنم که مردم نگویند علی بن موسی به دنیا چسبیده بلکه این دنیاست که از پی او روان شده است از مأمون سلب اطمینان کرد و او را در هر عملی که می‌خواست انجام دهد به تزلرل در انداخت.[8]
 

[1]   - مهدی پیشوایی ، سیره پیشوایان، ص 490-491

[2]   - شیخ صدوق ، عیون اخبار الرضا، ج2، ص141

[3]   - مجلسی ، بحارالانوار، تهران، المکتبة الاسلامیه، 1385، ج49، ص140

[4]   - سید جعفر، مرتضی الحسینی ، زندگی سیاسی هشتمین امام، ترجمه دکتر سید خلیل خلیلیان، ص162-165

[5]   - مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان ، ص493

[6]   - سید جعفر ، مرتضی الحسینی ، زندگانی سیاسی هشتمین امام، ص165

[7]   - مهدی پیشوایی ، سیره پیشوایان، ص498

[8]   - مرتضی الحسینی ، سید جعفر ، زندگی سیاسی هشتمین امام ، ص165

 


91/2/14::: 9:17 ص
نظر()
  
  

  ادامه قسمت سوم...

حضور امام رضا(ع) در ایران

مأمون حاکم خراسان بزرگ بود، در خراسان و مناطق مختلف ایران ، گرایشی به مذهب تشیع و ارادت به اهل بیت (ع) وجود داشت و چون در این زمان امام رضا(ع) در مدینه ساکن بود، شیعیان ایران با مدینه در تماس دائمی بودند. مأمون به ظاهر از این مسله احساس خطر کرد و تصمیم گرفت امام را به خراسان بیاورد. وی ابتدا پیشنهاد داد که امام مقام رهبری را بپذیرد ودر این راستا، نامه های بسیاری بوسیله افراد متعدد به مدینه فرستاد، اما امام هر بار با مطرح کردن عذرهای بسیار ، جواب رد می داد. ولی حضرت ناگزیر شد به خراسان سفر کند.[50] مأمون به رجاء بن ابی ضحاک که مأمور آوردن امام از مدینه به مرو بود دستور داد حضرت را از راه کوفه و قم به مرو نیاورد. زیرا شیعیان در این نواحی بسیار بودند و او می ترسید که شیعیان در این مسیر اطراف حضرت اجتماع و بر ضد حکومت شورش کنند.[51]
به هر صورت ورود امام به ایران تحول عظیمی ایجاد کرد و حضور کوتاه مدتش در شهرهای مختلف، زمینه بازگشت مسلمانان دوستداران اهل بیت به آن حضرت را فراهم آورد. بهترین و باشکوه ترین استقبال در نیشابور صورت گرفت. حضور امام در خراسان سبب شد شخصیت حضرت به عنوان امام شیعیان بیشتر شناخته شود و پیروان مکتب اهل بیت (ع) رو به فزونی گذارد. بحث و مناظره حضرت با مخالفان مذاهب اهل سنت یا ادیان دیگر شخصیت علمی وی را بیشتر نمایان می کرد، به گونه ای که شاید بتوان این مناظرات را مهمترین عامل توسعه مذهب تشیع اعتقادی دانست. در این جلسات علاوه بر علمای مذاهب، اقشار گوناگون مردم نیز شرکت می کردند و جذب دانش غیبی امام می شدند. این مسله برای مأمون خطر آفرین بود تا جایی که به دستور وی مردم از حضور در جلسات محروم شدند و امام نیز به خاطر این کار مأمون را نفرین کرد و فرمود: «خدایا از کسی که به من ظلم کرد، مرا خوار نمود و شیعیان را از در خانه ام دور کرد انتقام بگیر»[52]
زمانی که امام به مرو رسید آن حضرت مورد استقبال شخص مأمون و فضل بن سهل و گروه کثیری از امرا و بزرگان آل عباس قرار گرفت و با احترام شایانی به شهر وارد شد و همه گونه وسائل رفاه و آسایشی در اختیار آن حضرت قرار گرفت. پس از چند روز مذاکراتی بین آن حضرت و مأمون آغاز شد و مأمون پیشنهاد کرد که خلافت را یکسره به آن حضرت واگذار نماید.[53]
امام (ع) از پذیرفتن این پیشنهاد بشدت امتناع کرد. مأمون گفت حالا که این طور است، پس ولیعهدی را بپذیر! امام فرمود: از این هم مرا معذور بدار. مأمون عذر امام را نپذیرفت و جمله ای را با خشونت و تندی گفت: «که عمر بن خطاب وقتی از دنیا می رفت شورا را در میان 6 نفر قرار داد که یکی از آنها امیرالمومنین علی(ع) بود و چنین توصیه کرد که هر کسی مخالفت کند گردنش زده شود! ... شما هم باید پیشنهاد مرا بپذیری، زیرا من چاره ای جز این نمی بینم.»![54]
امام رضا(ع) ناچار پیشنهاد مأمون را پذیرفت و فرمود:«من به این شرط ولایتعهدی را می پذیرم که هرگز در امور ملک و مملکت مصدر امری نباشم و در هیچ یک از امور دستگاه خلافت، همچون عزل و نصب حکام و قضا و فتواء دخالتی نداشته باشم.»[55]
منشور ولایتعهدی در سال 201هجری روز دوشنبه هفتم ماه رمضان به خط مأمون نگاشته شد و در پشت همان ورقه حضرت امام رضا(ع) با ذکر مقدمه ای پر از اشاره و ایماء قبولی خود را اعلام فرمود، بزرگان و فرماندهان کشوری و لشکری همچون یحیی بن اکتم و فضل بن سهل ، این عهدنامه را گواهی نمودند.[56]
اولین کسی که به دستور خلیفه دست بیعت به امام (ع) داد «عباس» فرزند مأمون بود و پس از او «فضل بن سهل» ، سپس عموم اشراف و رجال بنی عباس که حاضر بودند با آن حضرت بیعت کردند.[57]
موضوع ولایتعهد امام هشتم ، طبعاً برای دوستان و شیعیان آن حضرت موجب سرور و شادمانی بوده ولی خود آن حضرت از این امر اندوهگین و متأثر بود و وقتی که مردی را دید که زیاد اظهار خوشحالی می کند، او را نزد خود فراخواند و فرمود: «دل به این کار مبند و به آن خشنود مباش که دوامی ندارد.»
در ادامه نتیجه این مقاله را خواهید خواند....

91/2/12::: 9:49 ص
نظر()
  
  
<      1   2   3      >