ادامه موضع شیعیان در برابر بیعت مأمون .....
آشوبها و نابسامانیها سرتاسر کشور عباسی را فراگرفت، در حالی که مأمون در مرو و دیار خراسان میزیست و از اخبار آن نابسامانیها چندان اطلاعی نداشت از این رو امام پیش مأمون رفت و او را از آشوبها و جنگهایی که از زمان کشته شدن برادرش، مردم با آن دست به گریبانند آگاه ساخت به او گفت: فضل بن سهل (وزیر مأمون) اخبار را از او نهان میدارد و خویشاوندانش و مردم دربارة برخی کارها از او ناخرسند هستند و میگویند وی جادو شده و جن زده است. مأمون برخی از دولتمردان را به حضور طلبید تا حقیقت امر را از زبان آنان بشنود. آنان اخباری را که امام رضا(ع) به او داده بود تأیید کردند و حقیقت کار هرثمه بن اعین را که میخواست مأمون را از آشفتگی اوضاع بیم دهد.[1]
فضل بن سهل که از وزرای مأمون بود که در جریان سفر و همراه با مأمون به سرخس رسید، گروهی به وی که در حمام بود حمله بردند او را با شمشیر زدند تا جان باخت این حادثه در روز جمعه دو شب گذشته از شعبان سال 202ه.ق روی داد. آنان که فضل را کشتند گرفتند و چهار تن از اطرافیان مأمون بودند. فضل بن سهل هوادارانی نیرومند داشت که او را حمایت و یاری میکردند. آنان چون سرنوشت وی را دیدند ، مأمون را متهم کردند و او را در این توطئه شریک دانستند. در نتیجه، سرداران خراسان و سپاهیان تحت فرماندهی ایشان و دیگر هواداران فضل بر خلیفه شوریدند و بر در خانه او گرد آمدند و خواستند آن را به آتش کشند.[2]
مأمون چون حیات خود را در خطر دید، از امام(ع) خواست آتش خشم معترضان را فرو نشاند. امام رضا(ع) یگانه وسیله نجات خلیفه و فرونشاندن احساسات بود، چون مردم خراسان به او عشق میورزیدند و در طاعت وی راست و مخلص بودند.[3]
سرانجام مأمون از توجه مردم به بنی فاطمه و علویین بیمناک بود و چون تعداد سادات روزافزون شده بود و علما و دانشمندان هم از این طبقه بودند دید نمیتواند مانند پدر قتل عام کند. زیرا عکس العمل همان قتلها نیز همین محبوبیت علویین نزد مردم شد بطوری که مردم همان عقیده که به پیغمران داشتند به ائمه معصومین ابراز مینمودند و هر کس از آنها اعراض می کرد یا حس بدبینی به علویین نشان میداد بسیار به فکر فرو رفت تا بدینجا رسید که اولادیکه علویین و عباسین را تمرکز دهد و زیر نظر بگیرد تا مبادا کسی بر او خروج کند وضع عمومی اشخاص برازنده خاندان علوی و عباسی را نیز از نزدیک شاهد و ناظر باشد با مطالعات کامل خود به این فکر افتاد که اگر زاهدترین و عالم ترین بنی هاشم و علویین را که مورد احترام و عقیده عامه مردم است در جریان کار سیاست بگذارد و آن نتیجه ای را که مأمون میخواست میگرفت. قصد مأمون این بود که زاهدترین و عابدترین بنی فاطمه را به صورت فاسق ترین مردم در نظر عامه جلوه دهد تا بلکه افکار عامه از همه علویین برگردد و اگر میخواست امام را با مقام ولایتعهدی نگاهدارد از حسن شهرت و عظمت مقام و مرتبت و علم و دانش او بیمناک بود که مردم نه تنها برنگشتند ارادت و عقیده آنها صد چندان شد و شاید موجب اضمحلال خلافت او و بنی عباس گردد. از طرفی با حفظ او در دستگاه خلافت قیام بنی عباس را چه پاسخ گوید اگر میخواست امام را عزل کند که بدتر سبب سرزنش و طعن و لعن او میشد. لذا سیاست دغل پیش گرفت و امام را در بین سفر مسموم نمود تا از تدبیر خودکرده بگریزد و با نشان دادن علاقه و دوستی هم مردم را اغفال بنماید و لذا مبادرت به سیاست قتل امام نمود.[4]
مأمون در اجرای نقشه خود توفیقی حاصل کرد و برای ابراز علاقه شب و روز از محضر امام(ع) استفاده میکرد و هر وقت بیکار بود در حضور ولیعهد عالی مقام و دانشمند خود مینشست و از مسائل علمی و فنون مختلفه کلام و فقه استفاده میکرد. و در ابتدا خیلی به این عمل خشنود بود بخصوص که رضایت مردم بدین حسن انتخاب جلب شده و اکثر مردم خراسان غیر از علویین به او تبریک و تهنیت میگفتند برای آنکه خود را در شعف و سرور آنها شرکت داده باشد.[5]
بیشتر وقتش در مجلس امام(ع) میگذشت. در هر مسأله از امام مشورت میکرد. نظریه امام بر او غالب میآمد و مأمون هم میپذیرفت. امام رضا(ع) یقین داشت که این همه توجّهات مخصوص مأمون روی اعمال نقشه و غرض خصوصی اوست. مأمون هم حس کرده بود میدانسته که امام رضا(ع) از باطن کار او مطّلع است و به سوء نیت او واقف است امام میدانست که مأمون میخواهد جلب توجه ایرانیان را برای همراهی و کمک جلب کند و آل علی را مطیع خود سازد و در سیاست نقش خود را بازی کند ولی پس از این توفیق رویه خود را عوض کرد و افق فکرش از منبع دیگر روشنی گرفت و در مقام تغییر سیاست برآمد و دیدیم که هم وزیر با تدبیر خود را از میان برد و هم ولیعهد عالیمقام خود را مسموم کرد و به طرف بنی عباس روی آورد و با آنها به کار خویش ادامه داد.[6]
[1] - یعقوبی، ج3، ص179-180
[2] - دکتر سمیره مختاراللیثی المبارزات شییعیان در دورة نخست عباسیان ، ص 280
[3] - حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ج2، ص 269
[4] - شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضا، تهران، اعلمی ، ص285
[5] - شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضا، ص285-287
[6] - عمادالدین ، حسین اصفهانی ، زندگانی امام رضا، ج2، ص99-100
موضع شیعیان در برابر بیعت مأمون .....
موضع شیعیان در برابر بیعت مأمون با امام رضا به ولایتعهدی
به سال 201ه.ق خلیفه مأمون تصمیم خطیری گرفت، او امام را به ولایتعهدی برگزید و اعلان داشت که حق را به روال طبیعی بازمی گرداند و پیوند خویشاوندی را که سالهای بسیار گسسته بود دوباره برقرار سازد.[1]
الفخری گفته است: که مأمون درباره وضع خلافت پس از خود اندیشید و خواست زمام آن را به دست مردی دهد که شایسته آن باشد تا ذمّه خود بری کند.[2]
سبب بیعت با امام رضا(ع) به ولایتعهدی آن بود که او را در نظر خلیفه قرار دهند و از به یاد داشتن یک جنبش شیعی تازه بازدارند. مأمون چون دید امام در چشم و دل مردم مقامی بزرگ دارد و شیعیان پیوسته رو به فزونی و گسترش هستند بدان حد که تشیع در ارکان دولتش هم نفوذ کرده است، احساس کرد خطر از هر سو او را تهدید میکند. سپس امام را به مقرّ پادشاهی خویش در خراسان طلبید و اظهار داشت پس از خود زمام کار را به دست وی خواهد سپرد تا بدین ترتیب امام زیر نظرش باشد.[3]
هدف مأمون تحکیم پایههای خلافتش و جلوگیری از به راه افتادن جنبشهای شیعی بیشتر در برابر خود بود. او خواست مردم خراسان را که از گرایشهای علوی آنان به خوبی آگاه بود، خرسند سازد بیعت با علی بن موسی الرضا(ع) به ولایتعهدی ، احساسات مردم خراسان را کاملاً خرسند میساخت. این انگیزه بر همه انگیزه هایی که مأمون را برانگیخت تا این پشوای علوی به ولایت عهدی بیعت کند، مقدّم بود زیرا مأمون با خراسان پیوندی استوار داشت.[4]
بیعت همگانی با مأمون در سال 198ه.ق پس از قتل برادرش در بغداد صورت گرفت. مأمون آشکار یاد علی(ع) را گرامی داشت و رفتار علویان با عباسیان را میستود. یکی دیگر از نشانههای نزدیکی مأمون به مردم خراسان ، اقامت او در مرو است و موجب نابسامانی کارها در سرتاسر سرزمین عراق بویژه در بغداد شد.[5]
مأمون عزم کرد که جانشین خود را به امام علی بن موسی الرضا بسپارد.
مأمون به امید خاتمه دادن به فتنه و طغیانها امام رضا(ع) را ولیعهد و جانشین خویش تعیین کرد. هرچند که بیست و دو سال از خودش بزرگتر بوده است. جماعت شیعه از این پیش آمد خوشحال گردیده لیکن در بغداد اهالی یکدفعه بر علیه مأمون شورش کردند و ابراهیم برادرش را به خلافت برداشته و با او بیعت کردند. خبر این شورش که به مرو رسید امام رضا(ع) در نتیجه اصالت و شرافت ذاتی مأمون را از حقایق امور واقف ساخته و از خط مشی و سیاستی را که پیش گرفته بود نکوهش نمود و اظهار داشت که اگر تغییر سیاست ندهد هر آینه خلافت او مختل و مملکت تجزیه خواهد شد. مأمون در آخر پی به حقیقت امر برده فوراً فرمان حرمت به بغداد صدور یافت و فضل بن سهل را در سرخس میان حمام به قتل رساندند و احتمال دارد که آن به تحریک و اشاره اربابش بوده است.[6]
مأمون به پسر خود عباس گفت: پیش از همه با علی بن موسی الرضا(ع) بیعت کند. آنگاه علویان و برخی از عباسیان پیش آمدند و بیعت کردند و سپس سخنوران و شاعران یکی پس از دیگری امام (ع) را ستودند و بیعت مأمون را با او به ولایتعهدی را مدح کردند. پس از آن مأمون از امام خواست در میان مردم سخن راند.[7] سپس امام در غایت ایجاز سخن راند و سپس از حمد و ثنای خدای گفت: ما را به قرابت به رسول خدا که درود خدا بر او و خاندانش باد. بر گردن شما حقی است و شما نیز به همان سبب بر گردن ما حقّی است پس اگر شما پاس آن حق را بدارید حق گزاری شما نیز بر ما واجب میشود. مأمون علی [بن موسی] الرضا(ع) را «الرضا من آل محمد» نامید و فرمود نام او را بر درهمها و دینارها ضرب کنند. مأمون دختر خود را هم به همسری محمدبن علی الرضا(ع) درآورد.[8] حسن بن سهل، به عیسی بن محمد بن ابی خالد جانشین خود در عراق نامه نوشت و او را از بیعت با علی [بن موسی] الرضا(ع) آگاه ساخت و فرمود: از مردم بغداد بیعت ستانَد و آنان را به پوشیدن قباها و کلاهها و اختیار پرچمهای سبز وادار سازد. مرو مقررّی یک ساله را به آنان مرحمت کند.[9]
عباسیان در بغداد چون از کار مأمون باخبر شدند، آن را پذیرفتند و از خشم نسبت به کار مأمون او را از خلافت خلع و با ابراهیم بیعت کردند....
این بخش ادامه دارد....
[1] - دکتر سمیره مختار اللیثی، مبارزات شییعیان در دورة نخست عباسیان ، ص365
[2] - محمدبن علی بن طباطبا، ابن طقطقی ، الفخری، مطبعة المرسوعات، قاهره، 1317ه.ق، ص198
[3] - هاشم معروف حسنی، عقیده شیعه الامامیه، بیروت ، 1376، ص161
[4] - ابن واضع ، یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج2، ص166
[5] - ابن اثیر، الکامل، ج6، ص109
[6] - ابن اثیر ، الکامل ، ج6، ص111
[7] - مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص28
[8] - مسعودی، مروج الذهب، ج4، ص28-29
[9] - طبری، ج7، ص 139
ادامه دلایل پذیرفتن ولاتعهدی امام رضا(ع)...
موضعگیری پنجم
مردم را گاه گاه از این موضوع آگاه میساخت که مأمون بزودی دست به نیرنگ زده، پیمان خود را خواهد شکست. امام بصراحت گفت: که به دولت کسی جزء مأمون کشته نخواهد شد و کسی جزء مأمون او را مسموم نخواهد کرد و این موضوع را حتی در پیش روی مأمون هم گفته بود. امام تنها به گفتار بسنده ، نمیکرد، بلکه رفتارش نیز در طول مدت ولیعهدی همه از عدم رضایت وی و مجبور بودنش حکایت میکرد. بدیهی است که اینها همه عکس نتیجه ای را که مأمون از ولیعهدی وی انتظار میداشت ، به بار میآورد.[2]
در موضعگیری ششم: امام(ع) از کوچکترین فرصتی که به دست میآورد سود جسته، این معنا را به دیگران یادآوری میکرد که مأمون در اعطای سمت ولیعهدی به وی کار مهمی نکرده جز آنکه در راه برگرداندن حق مسلم خود او که قبلاً از دستش به غضب ربوده بود، گام برداشته است. بنابراین امام پیوسته مشروع نبودن خلافت مأمون را به مردم خاطر نشان میساخت.[3]
موضعگیری هفتم: امام برای پذیرفتن مقام ولیعهدی شروطی قائل شد که طی آنها از مأمورین چنین خواسته بود: امام هرگز نه کسی را بر مقامی گمارد، نه کسی را عزل کند، نه رسم و سنتی را براندازد و نه چیزی از وضع موجود را دگرگون سازد، بلکه از دور مشاور در امر حکومت باشد. مأمون نیز تمام شروط را پذیرفت.[4]
بنابراین امام بر پاره ای از هدفهای مأمون خط بطلان کشید، زیرا اتخاذ چنین موضعی دلیل گویایی بود بر امور زیر:
الف: اعتراف نکردن به مشروع بودن سیستم حکومتی وی.
ب: سیستم موجود هرگز نظر امام را به عنوان یک نظام حکومتی تأمین نمیکرد.
ج: مأمون برخلاف نقشه هایی که در سر پرورانده بود، دیگر با قبول این شروط نمیتوانست کارهایی را به نام امام و به دست او انجام دهد.
د: امام هرگز حاضر نبود تصمیمهای قدرت حاکم را اجرا سازد.[5]
[1] - مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان ، ص497
[2] - مرتضی الحسینی، سید جعفر، زندگی سیاسی هشتمین امام، ص168
[3] - مرتضی الحسینی ، سید جعفر، زندگی سیاسی هشتمین امام، ص169-183
[4] - مهدی پیشوایی ، سیره پیشوایان، ص 497-498
[5] - مرتضی الحسینی، سید جعفر، ص 171-183-، سیره پیشوایان ، مهدی پیشوایی ، ص497-498
در ادامه خواهید خواند( موضع شیعیان در برابر بیعت مأمون با امام رضا به ولایتعهدی)...
[1] - مهدی پیشوایی ، سیره پیشوایان، ص 490-491
[2] - شیخ صدوق ، عیون اخبار الرضا، ج2، ص141
[3] - مجلسی ، بحارالانوار، تهران، المکتبة الاسلامیه، 1385، ج49، ص140
[4] - سید جعفر، مرتضی الحسینی ، زندگی سیاسی هشتمین امام، ترجمه دکتر سید خلیل خلیلیان، ص162-165
[5] - مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان ، ص493
[6] - سید جعفر ، مرتضی الحسینی ، زندگانی سیاسی هشتمین امام، ص165
[7] - مهدی پیشوایی ، سیره پیشوایان، ص498
[8] - مرتضی الحسینی ، سید جعفر ، زندگی سیاسی هشتمین امام ، ص165
حضور امام رضا(ع) در ایران