سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آدمى در جهان نشانه است و تیرهاى مرگ بدو روانه ، و غنیمتى است در میان و مصیبتها بر او پیشدستى کنان . و با هر نوشیدنى ، ناى گرفتنى است و با هر لقمه‏اى طعام در گلو ماندنى ، و بنده به نعمتى نرسد تا از نعمتى بریده نشود ، و به پیشباز روزى از زندگى خود نرود تا روزى از آنچه او راست سپرى نشود . پس ما یاران مرگیم و جانهامان نشانه مردن ، پس چسان امیدوار باشیم جاودانه به سر بردن ؟ و این شب و روز بنایى را بالا نبردند جز که در ویران کردن آن بتاختند و در پراکندند آنچه فراهم ساختند . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :7
بازدید دیروز :24
کل بازدید :201147
تعداد کل یاداشته ها : 106
103/9/7
12:26 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
مرتضی احمدی کشتلی[210]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
کوچ بلاک -وبلاگ کوچ نهارجان یا کوچ خراشاد بیرجند(کوچ نوفرست) عاشق آسمونی لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی) فرهنگی هنری و عامیانه ###@وطنم جزین@### قیدار شهر جد پیامبراسلام دفتــر ادب و عرفان : وب ویژه تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید گل باغ آشنایی پایگاه فرهنگی شهید علی پور وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید) داروخانه دکتر سلیمی ►▌ استان قدس ▌ ◄ جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی منجی بشر عشق الهی ساعت یک و نیم آن روز خاطرات دکتر بالتازار .: شهر عشق :. منادی معرفت پیامنمای جامع رویاهای خیس بادصبا ایران اسلامی سایت روستای چشام $$$$دوست$$$$ مهاجر ابـــــــــــرار ستاره سهیل پارسی نامه زیر باران (ابیات و اشعار برگزیده) حرم الشهدا سربازها حمله کلبه تنهایی خاکیهای آسمانی پا توی کفش شهدا عشق عشق پنهان بسیج اساتید استان تهران -پیروان ولایت درست و غلط سیاه مشق های میم.صاد بهشت بهشتیان سحر یه دختره تنها کلبه تنهایی اینجا گرانیگاه است شاخابه عشق شعر و رباعی ظهور دانلود گلچین مداحی فدائیان ولایت راه کمال معماری السلام علیک یا فاطمه الزهراء (س) طوبای محبت بصیرت110 یار درونی کلبه دوستان نوری چایی_بیجار هیئت یاحسین منتظران مهدی(عج) برات محمد هدایتی .::پایگاه اطلاع رسانی"هیئت زینبیون"محفل بسیجیان و رهروان شهدا::. ترنم عفت زن و مرد داش هادی y divouneh عدالت جویان نسل بیدار وبلاگ شخصی مرتضی صادقی صراط بچه های خاکریز مبادا روی لاله پا گذاریم واعظ خویش مطالب طنز ، SMS مناسبتی ، نرم افزار و ... delshekasteh انان که خاک را به نظر کیمیا کنند کوثر ولایت مناجات با عشق مسعود رضانژاد فهادانـ 14خورشید آسمان آبی کوچه باغ ...دختر روستا... حوالی نور انسان جاری1 هیئت حضرت زهرا(س)شرفویه .....خداحافظ رفیق ME&YOU او رفت .فقط همین...... عاشق دیونه عشق نمکی سلام خوش امدید نـــابترینـــــــــــــــــها شهدا مطلع مهرورزی ومحبت فانوس ღمن وتوღ اللهم صل علی محمد و آل محمد ستاره سوخته * امام مبین * خدایا عاقلی مودبم فرمای... ..::منتظر بیداری::.. برازجان موزیک *تحلیل* بچه هیئتی پاسدار اسلام نه دی 88 شهدا شرمنده ایم درجست وجوی حقیقت گل نرجس پایوند جوک و خنده دو بال پرواز دهاتی دکتر علی حاجی ستوده خورشید بصیرت پیروان ولایت یاوران نماز ببین چی میگم عاشقی -3 جدیدترین یوزر پسورد آنتی ویروس nod32- Kaspersky - Avira وبلاگ روستای کشتله والتین والزیتون کمترین بنده ایران من عشق صفا صمیمیت محبت دنیای زیبا ahoobanoo دالاهو منتظر پایگاه اطلاع رسانی روستای قتلیش شهید حمید رضا نفیسی plantpathology مرتضی احمدی کشتلی Chamran University Accounting Association جزتو

ادامه...

http://heyat-khamir.ir/up/upload_image/cd41f3c1afef77a4b2c091a4df87d3a5.jpg

هجرت حضرت معصومه (سلام الله علیها) از حجاز به ایران

در سال 201 ه حضرت معصومه(سلام الله علیها) به شوق دیدار برادرش حضرت رضا(علیه السلام) از مدینه رهسپار خراسان شد. در این سفر گروهی از برادران و خدمتکاران را به همراه حضرت معصومه(سلام الله علیها) بودند. وقتی که به ساوه رسیدند حضرت معصومه(سلام الله علیها) بیمار شد پرسید از این مکان تا قم چقدر راه است؟ عرض کردند: ده فرسخ ، به خدمتکار دستور داده که به جانب قم رهسپار گردند، چون خبر ورود آن بانوی با عظمت به آل سعد رسید همگی به استقبال او رفتند تا او را به قم دعوت کنند، در میان آنها موسی بن خزرج (که از اصحاب امام رضا(علیه السلام) بود به کاروان حضرت معصومه (سلام الله علیها) رسیده زمام شتر آن حضرت را گرفته و به طرف قم آمده و در منزل خود با کمال افتخار از آن بانو پذیرایی کرد. ولی پس از 16 یا 17 روز آن بانوی بزرگوار رخت از جهان بربست و پسران سعد را در سوگ خود نشاند.[1]

در این چند روزی که حضرت معصومه(سلام الله علیها) در قم بود از فراق برادر می‌گریست و محزون و غمگین بود.

زمینی که آستانه حضرت معصومه(سلام الله علیها) در آن واقع است، این زمین پیش از آنکه مرقد مطهر آن حضرت شود بنایی نداشته است، فقط ملکی از ملکهای موسی بن خزرج بوده است، این زمین را موسی بن خزرج که هم مهمان خانه حضرت معصومه(سلام الله علیها) بود و هم در عصر خویش رئیس و محترم بود، برای دفن آن حضرت معین کرد. آل سعد در این سرزمین سردابی حفر کردند تا آن را مقبره حضرت معصومه(سلام الله علیها) قرار دهند. پس از آنکه جنازه مطهر آن بی بی بزرگوار را غسل داده و کفن نمودند، آن را به آن سرزمین آوردند، در این وقت میان آل سعد گفتگو شد که چه کسی داخل قبر شده و جنازه را در سرداب به خاک بسپارد. سرانجام اتفاق کردند که شخصی به نام قادر که پیرمرد پرهیزگار و صالح و سید بود داخل قبر شود آن گوهر پاک را دفن کند. چون به سراغ آن مرد رفتند ، ناگاه از جانب صحرا دو سوار نقاب دار پیدا شدند. همین که نزدیک رسیدند ، از مرکب خود پیاده شدند و بر جنازه حضرت معصومه(سلام الله علیها) نماز گزاردند سپس داخل سرداب شده و جنازه را دفن کردند، آنگاه بیرون آمده و رفتند و کسی نفهمید که آنها چه کسانی بودند.[2]

آنگاه موسی بن خزرج سقف و سایبانی بر سر قبر انداخت تا هنگامی که حضرت زینب دختر امام نهم (علیه السلام) وارد قم گردید و قبه ای بر آن مرقد مطهر بنا کرد بعد از مدتی اُم محمد دختر موسی وفات کرده جنازه او را در کنار مرقد حضرت معصومه(س) به خاک سپردند. غیر از بانوان فوق ، بانوان دیگری در آنجا مدفون هستند مانند زینب دختر امام جواد(علیه السلام). در مجموع شش تن از امامزادگان و منسوبین به امامان(علیه السلام) در کنار مرقد مطهر حضرت معصومه دفن شده اند. از این رو شایسته است آنان که مرقد شریف حضرت معصومه (سلام الله علیها) را زیارت می‌کنند از آنها نیز یاد کنند.

در پایان حدیثی از امام رضا(علیه السلام) که در مورد حضرت معصومه (سلام الله علیها) فرموده است: هر کس قبرش را زیارت کند، بهشت بر او واجب می‌شود.[3]



[1]   - حسن بن محمد، تاریخ قدیم قم، ص421

[2]   - دکتر محمدهادی امینی، فاطمه دختر امام موسی کاظم، ص24

[3]   - علامه بحرانی ، عوامل العلوم ، ج 21 ، ص 330-332


91/2/31::: 2:51 ع
نظر()
  
  

ادامه قسمت دوازدهم....

http://www.askdin.com/gallery/images/594/1_44_63246.jpg

زندگی نامه حضرت معصومه(س) از آغاز ولادت تا وفات

پدر بزرگوار حضرت معصومه(سلام الله علیها) امام هفتم شیعیان حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) است. مادر بزرگوار حضرت معصومه (سلام الله علیها) خیزران می‌باشد وی در روز اول ماه ذیقعده 173ه.ق در مدینه چشم به جهان گشود.[1]

پس از آنکه حضرت معصومه (سلام الله علیها) دیده به جهان گشود، آن روز برای حضرت نجمه(سلام الله علیها) و حضرت رضا(علیه السلام) روز شادی و سرور بود چرا که دختری از آسمان ولایت و امامت طلوع کرده بود که قلب‌ها را جلال و صفا می‌داد و چشم را روشن می‌کرد. امام کاظم (علیه السلام) وقتی که زندانی شد به فرزندش امام رضا(علیه السلام) وصیت کرد تا سرپرستی دخترانش (که خواهران حضرت رضا(علیه السلام) باشند) را عهده دار گردد، و به آنها سفارش کرد که در همه امور از برادرشان حضرت رضا(علیه السلام) اطاعت کنند. حضرت معصومه(سلام الله علیها) هنگام شهادت پدر (که در سال 183ه.ق رخ داده) ده سال داشت و بخش مهمی از دوران کودکی‌اش را با روزگار تلخ فراق پدر (که در زندان به سر می‌برد) گذراند. حضرت معصومه(سلام الله علیها) در پناه برادرش زندگی می‌کرد، زیرا پدرش در زندان بود، هنگامی که یگانه برادر و پناهگاهش از روی اکراه به خراسان رفت، یک سال در مدینه بودن وی تصمیم گرفت به خاطر دیدار برادر، سفر دور و دراز بین مدینه و خراسان را بپیماید.[2]

سرانجام همراه کاروانی از بستگانش ، مدینه را به قصد خراسان ترک کردند و پس از یکسال دوری برادر و سرپرستش به فیض زیارت او نایل گردد، ولی در ساوه بیمار گردید. هارون بن موسی بن جعفر(علیه السلام) همراه 23 نفر از بستگانش که یکی از آنها خواهرش حضرت معصومه (سلام الله علیها) بود، در یک کاروانی وارد ساوه شدند. دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) به هارون که در حال غذاخوردن بود، حمله کردند و او را به شهادت رساندند و افراد دیگر کاروان را مجروح و پراکنده ساختند.[3]

مردم ساوه در آن عصر از دشمنان سرسخت خاندان نبوت بودند، از این رو وقتی که مرکب حضرت معصومه و همراهانش به ساوه رسید به آن حمله کردند و جنگ سختی درگرفت، برادران و برادرزادگان حضرت معصومه در این جنگ به شهادت رسیدند، حضرت معصومه(سلام الله علیها) وقتی که بدن‌های پاره پاره آنها را که 23 تن بودند دید، به شدت غمگین گشته و بر اثر آن بیمار شد و سپس روانه قم گردید، و در قم بیماری او ادامه یافت و پس از 16 یا 17 روز رحلت کرد.[4] 

در ادامه خواهید خواند(هجرت حضرت معصومه (سلام الله علیها) از حجاز به ایران)....



[1]   - علامه مجلسی ، بحارالانوار، ص195

[2]   - علامه بحرانی ، عوام العلوم، ج21، ص328

[3]   - علامه بحرانی، عوالم العلوم ، ج 21، ص330

[4]  - دکتر محمد هادی امینی، فاطمه دختر امام موسی کاظم، ص21


91/2/30::: 11:51 ص
نظر()
  
  

عقیده شیعه امامیه در شهادت امام رضا(ع)

تصاویری ویزه شهادت امام رضا (ع)

شیخ صدوق و شیخ مفید( رضوان الله علیها) تصریح کرده اند که شیعه امامیه با اعتراف به حدیث متواتر و مسلّم «ما منا الا مسموم او مقتول»[1] و با شرایطی که در حوادث آن عصر رخ داده معتقد هستند مأمون متعمداً حضرت امام رضا(علیه السلام) را زهر خورایند و مسموم کرد.

شیخ صدوق در باب 61 روایت می‌کند زمانی که امام رضا(علیه السلام) مریض شد و او را تبی عارض شد امام فرمود: فصد کشد و قدری خون بگیرند. مأمون مطلّع شد بقصد عیادت خدمت آن حضرت شتافت و بیش از آنکه امام را ملاقات کند چیزی از میان ظرف سفالین بیرون آورد «آن زهری بود شبیه به تمر هندی»

اباصلت می‌گوید: زمانی حضرت لباسهای فاخر خود را پوشید و برای نماز صبح در محراب عبادت ایستاد و نماز خواند و پس از آن شب بتلاوت کلام الله مجید پرداخت که ناگاه غلام مأمون آمد امام را صدا کرد از آنحضرت خواست که به منزل مأمون برود و امام برخاست نعلین بپا کرد: من هم همراه آن حضرت بودم چون وارد شد مأمون آنحضرت را پهلوی خود نشاند طبقی از انگور مقابل مأمون بود. خوشه ای برداشت که از آن انگور میل کند و اصرار کرد که امام از آن انگور میل کند. من نگاه به امام رضا کردم که دیدم رنگش دگرگون شد حضرت خودداری فرمود: مأمون گفت: یابن عم نیکو انگوریست ندیده ام به این خوبی. امام فرمود: انگور بهشت از این بهتر است.[2]

سرانجام امام با اصرار مأمون انگور را تناول نمود که موجب مسموم شدن امام شد و در 29 ماه صفر سال 203ه.ق از دنیا رفت و مجموع دوره ولایتعهدی حضرت دو سال بود.[3]

مأمون با تظاهر به اندوه و برگزاری مراسم سوگواری ، بسیار کوشید تا مسمومیت امام هشتم (علیه السلام) را پنهان نگهدارد و خود را بی گناه جلوه دهد، اما سرانجام علویان دریافتند مأمون امام (علیه السلام) را به قتل رسانده است. از این پس ، به طور طبیعی حکومت احساس خطر و ناامنی کرد. در این موقعیت ، بهترین و آسان ترین راه مهار خطر این بود که رهبر واقعی علویان را زیر نظر حکومت قرار دهد. بنابراین ، امام جواد(علیه السلام) از مدینه به بغداد فراخوانده شد و مورد تفقد و دلجویی قرار گرفت.[4]

در ادامه خواهید خواند:زندگی نامه حضرت معصومه(سلام الله علیها) از آغاز ولادت تا وفات...

[1]   - حدیثی از همه ائمه که فرمودند: از خاندان ولایت نیست مگر آنکه مقتول یا مسموم شده باشد، کفایة الاثر ، ص317

[2]   - شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضا، ص 351

[3]   - شیخ صدوق ، عیون الاخبار الرضا، ص 354

[4]   - ابوالفرج اصفهانی ، مقاتل الطالبین ، ص312


91/2/26::: 12:42 ع
نظر()
  
  

ادامه قسمت قبل...

 

 

 

انگیزه هایی که مأمون داشت یکی این که: می‌خواست مقام والای امام هشتم(علیه السلام) را در بعد علمی منحصر کند. تدریجاً مسائل سیاسی را کنار بزند و چنین نشان دهد که امام مرد عالمی است و پناهگاه امت اسلامی در مسائل علمی ولی کاری با مسائل سیاسی ندارد.

مأمون می‌خواست: که امام به مسائل علمی بپردازد و کارهای سیاسی خود را با خیال راحت دنبال کند و پوششی بر نقاط ضعف حکومتش باشد.

دیگر اینکه مأمون آدم بی فضلی نبود تمایل داشت به عنوان یک زمامدار عالم در جامعه اسلامی معرفی گردد و عشق او را به علم و دانش آن هم در محیط ایران خصوصاً و در محیط اسلام آن روز عموماً همگان باور کنند و این امتیاز برای حکومت او باشد و مأمون با این انگیزه‌ها از این جلسات ناکام بیرون آمد. مأمون در می‌یابد راه خطا برگزیده و بی تردید پشیمان خواهد شد.[1] و امام از این موقعیت نیک بهره برد و محافل مناظره نتیجه معکوس داد و مأمون در اندیشه حذف فیزیکی امام فرو رفت و امام را مسموم ساخت.

به پایان آمدن زندگانی امام رضا(علیه السلام) پایان بخشی نابسامانی‌ها و آشوبها در بغداد بود چون اعضای خاندان عباسی به ماندگاری خلافت در میان خود اطمینان یافتند زیرا طرح انتقال خلافت به خاندان علوی ناکام ماند.

خلیفه مأمون همچنان به خانواده امام علی [بن موسی] الرضا(علیه السلام) گرایش داشت و به آنان مهر می‌ورزیدند. در نتیجه این علاقه یکی از برادران امام را برگزید تا با مردم حج گذارد و پس از گذشت سالها، دختر خویش امّ الفضل را به همسری محمدبن علی [بن موسی] الرضا معروف به امام جواد (علیه السلام)در آورد. محمد در هنگام در گذشت پدرش امام رضا(علیه السلام) نه ساله بود و در مدینه می‌زیست.[2]

زمانی که مأمون در تشییع جنازه امام رضا شرکت کرده بود قبایی سفید در برداشت سر برهنه پیاده می‌رفت و می‌گفت، ای ابوالحسن پس از تو به که دلخوش باشم دو سه روز نزد قبرش اقامت گزید و هر روز قرصی نان و مقداری نمک برای او می‌آوردند و خوراکش همان بود، و در روز چهارم بازگشت. سن امام رضا(علیه السلام) 44 سال بود.[3]

در عصر مأمون قسمتی از ممالک بنی عباس از تحت نفوذ مستقیم ایشان بیرون رفت و امپراطوری اسلام به تجزیه شروع شد و کم کم شهرها و بلادی که دم از استقلال زدند که از جمله یمن در سال 206 مستقل شد و خراسان نیز در سال 206 بدست آل طاهر تشکیل سلطنت داد و از قلمرو خلفای عباسی خارج گردید. مأمون به پیروی از کار پدرش پس از فراغت از ایرانیان و علویان و عباسیان به فکر جهاد افتاد و می‌خواست بطرف غرب پیش روی کند. لذا در سال 215 بحدود جبل لبنان تاخت و تا انطاکیه پیش رفت و سپس از شام به مصر رفت و در مراجعت از مصر در سال 218 در اثر خوردن عسل زیاد مریض شد و در همانجا مرد. در حالی که از عمرش بیش از 48 سال نگذشته بود.

در ادامه خواهید خواند(عقیده شیعه امامیه در شهادت امام رضا(علیه السلام)....



[1]   -شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضا، ص187

[2]   - دکتر سمیره مختار اللیثی، مبارزات شیعیان در دوره نخست عباسیان،ص 385

[3]   - یعقوبی ، تاریخ یعقوبی، ج2، ص471

[4]   - حسین عماد زاده ، تاریخ مفصل اسلام و تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران ، انتشارات اسلام، ص442

 


 

 

91/2/25::: 2:59 ع
نظر()
  
  

ادامه حرکت علویان....

 

انگیزه اصلی مأمون برای تشکیل جلسات مناظره

 

 

مأمون پس از تحمیل مقام ولایتعهدی بر امام رضا(ع) در خراسان جلسات گسترده بحث و مناظره تشکیل داد و از اکابر علمای زمان، اعم از مسلمان و غیر مسلمان به این جلسات دعوت کرد. مأمون هدفی جز این نداشت که به پندار خویش مقام امام(ع) را در انظار مردم مخصوصاً ایرانیان که سخت به اهل بیت عصمت(ع) علاقه داشتند و عشق می‌ورزیدند، پایین بیاورد، به گمان اینکه امام(ع) تنها به مسائل ساده ای از قرآن و حدیث آشناست و از فنون علم و استدلال بی بهره است.[1]

سلیمان مروزی عالم مشهور علم کلام در خطه خراسان نزد مأمون آمد مأمون او را گرامی داشت و انعام فراوان داد به او گفت پسر عمویم علی بن موسی(ع) از حجاز نزد من آمد او علم کلام (عقاید) و دانشمندان این علم را دوست دارد. اگر مایلی نزد ما بیا و با او به مناظره بنشین. سلیمان که به علم و دانش خود مغرور بود، گفت: ای امیرالمومنان! من دوست ندارم از مثل او در مجلس تو در حضور جماعتی از بنی هاشم سوال کنم، مبادا از عهده برنیاید و مقامش پایین آید. من نمی‌توانم سخن را با امثال او زیاد تعقیب کنم.[2]

مأمون گفت: هدف من نیز چیزی جز این نیست که راه را بر او ببندی ، چرا که من می‌دانم تو در علم و مناظره توانا هستی! این مناظره تشکیل شد و امام(ع) در آن مجلس سلیمان را سخت در تنگنا قرار داد و تمام راههای جواب را بر اوبست و ضعف و ناتوانی او را آشکار ساخت. زمانی که مأمون مجالس بحث و مناظره را تشکیل می‌داد، شخصاً در مقابل مخالفان اهل بیت(ع) به بحث می‌نشست و امامت امیر المومنان علی(ع) و برتری او را بر تمام صحابه روشن می‌ساخت تا به امام رضا(ع) تقرّب جوید، امام(ع) به افرادی از یارانش که مورد وثوق و اطمینان بودند چنین فرمود: «فریب سخنان او را نخورید، به خدا سوگند هیچ کس جز او مرا به قتل نمی‌رساند، ولی چاره ای جز صبر ندارم تا دوران زندگیم به سرآید.»[3]

مأمون حق داشت که این گونه با کمال صراحت از مکتب امیرالمومنان علی دفاع کند، زیرا از یک سو شعار نخستین حکومت عباسیان شعار «الرضا من آل محمد» بود و به برکت آن توانسته بودند روی کار آیند، و از سوی دیگر ستون فقرات لشگر و رجال حکومتش را ایرانیان تشکیل می‌دادند که عاشق مکتب اهل بیت (ع) بودند و برای حفظ آنها راهی جز این نداشت.[4]

از آنجایی که امام در میان مردم به علت فضائل و کمالات معنوی خود محبوبیت روزافزون می‌یافت مأمون بر آن شد که علمای کلام را از هر نقطه کشور فراخواند تا در مباحثه ، امام را به موضع عجز اندازد و بدین وسیله مقامش از نظر دانشمندان پایین بیاید و عامه مردم نیز پی به کمبودهایش ببرند. ولی امام(ع) دشمنان خود را از یهودی ، مسیحی ، زرتشتی را در بحث محکوم نمود.[5]

خود امام که از قصد مأمون آگاهی داشت می‌فرمود: هنگامی که من با اهل تورات به توراتشان ، با اهل انجلیل به انجیلشان با اهل بحث و گفتگو به زبانهای خودشان استدلال کرده همه را به تصدیق خود وادار کنم ، مأمون خود خواهد فهمید که راه خطا را برگزیده ، و یقیناً پشیمان خواهد شد.



[1]   - مهدی پیشوایی ، سیره پیشوایان، ص511

[2]   - شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضا، ج1، ص179

[3]   - شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضا، ج2، ص185، تهران ، دارالکتب الاسلامیه

[4]   - مجلسی ، بحارالانوار، تهران ، المکتبة الاسلامیه، 1385، ج49، ص177

[5]   - مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، ص513

  

ادامه دارد....


91/2/23::: 11:57 ص
نظر()
  
  
   1   2   3      >