سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] اگر خداوند از نافرمانى خود بیم نمى‏داد ، واجب بود بشکرانه نعمت‏هایش نافرمانى نشود . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :13
بازدید دیروز :11
کل بازدید :201197
تعداد کل یاداشته ها : 106
103/9/9
4:25 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
مرتضی احمدی کشتلی[210]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
کوچ بلاک -وبلاگ کوچ نهارجان یا کوچ خراشاد بیرجند(کوچ نوفرست) عاشق آسمونی لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی) فرهنگی هنری و عامیانه ###@وطنم جزین@### قیدار شهر جد پیامبراسلام دفتــر ادب و عرفان : وب ویژه تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید گل باغ آشنایی پایگاه فرهنگی شهید علی پور وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید) داروخانه دکتر سلیمی ►▌ استان قدس ▌ ◄ جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی منجی بشر عشق الهی ساعت یک و نیم آن روز خاطرات دکتر بالتازار .: شهر عشق :. منادی معرفت پیامنمای جامع رویاهای خیس بادصبا ایران اسلامی سایت روستای چشام $$$$دوست$$$$ مهاجر ابـــــــــــرار ستاره سهیل پارسی نامه زیر باران (ابیات و اشعار برگزیده) حرم الشهدا سربازها حمله کلبه تنهایی خاکیهای آسمانی پا توی کفش شهدا عشق عشق پنهان بسیج اساتید استان تهران -پیروان ولایت درست و غلط سیاه مشق های میم.صاد بهشت بهشتیان سحر یه دختره تنها کلبه تنهایی اینجا گرانیگاه است شاخابه عشق شعر و رباعی ظهور دانلود گلچین مداحی فدائیان ولایت راه کمال معماری السلام علیک یا فاطمه الزهراء (س) طوبای محبت بصیرت110 یار درونی کلبه دوستان نوری چایی_بیجار هیئت یاحسین منتظران مهدی(عج) برات محمد هدایتی .::پایگاه اطلاع رسانی"هیئت زینبیون"محفل بسیجیان و رهروان شهدا::. ترنم عفت زن و مرد داش هادی y divouneh عدالت جویان نسل بیدار وبلاگ شخصی مرتضی صادقی صراط بچه های خاکریز مبادا روی لاله پا گذاریم واعظ خویش مطالب طنز ، SMS مناسبتی ، نرم افزار و ... delshekasteh انان که خاک را به نظر کیمیا کنند کوثر ولایت مناجات با عشق مسعود رضانژاد فهادانـ 14خورشید آسمان آبی کوچه باغ ...دختر روستا... حوالی نور انسان جاری1 هیئت حضرت زهرا(س)شرفویه .....خداحافظ رفیق ME&YOU او رفت .فقط همین...... عاشق دیونه عشق نمکی سلام خوش امدید نـــابترینـــــــــــــــــها شهدا مطلع مهرورزی ومحبت فانوس ღمن وتوღ اللهم صل علی محمد و آل محمد ستاره سوخته * امام مبین * خدایا عاقلی مودبم فرمای... ..::منتظر بیداری::.. برازجان موزیک *تحلیل* بچه هیئتی پاسدار اسلام نه دی 88 شهدا شرمنده ایم درجست وجوی حقیقت گل نرجس پایوند جوک و خنده دو بال پرواز دهاتی دکتر علی حاجی ستوده خورشید بصیرت پیروان ولایت یاوران نماز ببین چی میگم عاشقی -3 جدیدترین یوزر پسورد آنتی ویروس nod32- Kaspersky - Avira وبلاگ روستای کشتله والتین والزیتون کمترین بنده ایران من عشق صفا صمیمیت محبت دنیای زیبا ahoobanoo دالاهو منتظر پایگاه اطلاع رسانی روستای قتلیش شهید حمید رضا نفیسی plantpathology مرتضی احمدی کشتلی Chamran University Accounting Association جزتو

ادمه قسمت اول....

دبیرستان دکتر حسابی بنک

قیام حسین بن علی (صاحب واقعه فخ) در روزگار خلیفه هادی عباسی:

در روزگار هادی جنبشی از جنبشهای شیعه برپا شد که حسین بن علی آن را رهبری می کرد این جنبش با کشته شدن حسین در فخ در نزدیکی مکه و با ریختن خونهایی بسیار از افراد خاندان و هوادارانش به پایان آمد. امام موسی کاظم (ع) با جنبش حسین بن علی معاصر بود او نیز تلاش کرد وی را از دست زدن به این جنبش منصرف کند.[27]

حسین بن علی از جمله دیگر قیام کنندگان حسنی است که در 169 ه.ق زمان خلافت هادی عباسی قیام کرد. مادر او زینب دختر عبدالله بن حسن بود او و شوهرش را به سبب عبادتشان «زوج صالح» می نامیدند. حسین بن علی در زمان قیام نفس زکیّه و ابراهیم قریب هفده سال سن داشت چند تن از بستگان نزدیک حسین به دست منصور عباسی کشته شدند. پدر بزرگش عبدالله بن حسن و پدرش علی بن حسن در زندان هاشمیه جان باختند. دایی هایش محمد و ابراهیم در جریان قیام علیه منصور کشته شدند به همین دلیل ، صدمات روحی زیادی بر حسین وارد شد. که می توانند از جمله اسباب بروز قیام او علیه عباسیان به شمار آیند.[28]

حسین با سیصد نفر از مدینه خارج شذ و در «وادی فخ[29]» نزدیک مکه با سپاهیان عباسی مواجه شد. سی هزار نفر با حسین بییعت کرده بودند و قرارشان عرفات بود.[30]

در این سال ، سالار حج محمد بن سلیمان بن علی عباسی بود و با او عده ای دیگر از عباسیان از جمله عباس بن محمد بن ابوالعباس سفاح و موسی بن عیسی بن موسی نیز بودند. هادی زمانی که از قیام حسین مطلع شد برای محمد بن سلیمان نامه نوشت و او را به مقابله با حسین دستور داد. محمد نیرو و تجهیزات کافی برای مقابله با راهزنان و دزدان با خود داشت. او به همراه دیگر عباسیان در «ذی طوی[31]» موضع گرفت.

و این گونه مانع ورود حسین و سپاهیان به مکه شد دو سپاه د رهشتم ذی حجه سال 169 ه.ق با هم

رو شدند و جنگ آغاز شد. محمد بن سلیمان از پشت به نیروهای حسین حمله کرد و سپاه حسین

شکست خورد و حسین در آوردگاه کشته شد.

    هادی از کشتن حسین بن علی ابراز اندوه کرد و بر کسانی که سر آن  شهید را با خود داشتند خشم

 آورد و گفت: گویی سر مردی از ترکان یا دیلمان را برایم آورده اید؟ او مردی از عترت رسول اکرم (ص)

است. بدانید کمترین کیفر شما پیش من آن است که شما را پاداش ندهم.

یکی از عوامل ناکافی جنبش حسین بن علی هم تن زدن برخی از مردم مدینه از پیوستن به قیام او و موضع دشمنانه برخی از ایشان نسبت به وی بود و برخی از مردم مدینه از اینکه حسین مسجد نبوّی را که مرکز قیام خود برگزید ناخرسند بوده اند بویژه که یاران حسین پاس حرمت این مکان مقدس پاک را نگه نداشتند.[32]

یکی دیگر از علل و عوامل ناکامی جنبش حسین بن علی ، خودداری بزرگان مکه از پشتیبانی آن جنبش بود. زیرا یاران حسین غلامان را تشویق کرده بودند تا از دست اربابان خود بگریزند. برپا شدن قیام حسین بن علی در موسم حج یکی از علل و اسباب شکست آن بود چون هادی سپاهیان نظامی پرشماری از عراق برای سرکوبی آنان نفرستاد بلکه به سربازان و پاسدارانی بسنده کرد که بزرگان عباسی را در سفر به حجاز به منظور حج گزاری همراهی می کردند. کاروانهای حاجیان در پناه شماری از سربازان مسلمان به راه افتاده بودند تا خود را از یورش راهزنان بادیه نشین و تازیان بیابانگرد حفظ کنند. هادی از این سپاهیان برای غلبه بر قیام حسین کمک گرفت.

یحیی بن عبدالله پس از واقعه فخّ از دیدگاه پنهان شد و پیوسته از این شهر به آن شهر می رفت تا آنکه سرانجام در سرزمین دیلمستان استقرار یافت. فضل بن یحیی برمکی که جای یحیی بن عبدالله را می- دانست ، با او خوشرفتاری کرد و وی را امان داد. یحیی در سرزمین دیلمان آفتابی شد در آنجا یارانش زیاد شدند و شمار بسیاری از آنها از سرزمین های مجاور به سویش آمدند هارون الرشید از جنب و جوش این پیشوای علوی آگاهی یافت.[33]

یحیی پیش از آنکه به دیلم برود در 170 ه.ق اهل مکه ، مدینه ، تمامی اهل حجاز و تمامی و سرزمین یمن و مصر و عراقین با او بیعت کردند و داعیانش در تمام مناطق پراکنده شدند و صدهزار نفر با او بیعت کردند.[34]

زمانی که یحیی به دیلم رفت، شروع به جمع آوری نیرو و تبلیغات علیه عباسیان نمود و مردم از دعوت او استقبال کردند.[35]

وقتی که یحیی در دیلم ظاهر شد ، آوازه اش در آفاق پیچید و داعیان او زیاد شدند و مردم از او استقبال کردند و هر کس که تمایلی به دین داشت و اهل نیّات در میان مسلمانان به او گرویدند. یحیی برمکی داراییهای بسیاری در اختیار این پیشوای علوی گذاشت تا دعوتش جدی و خطرناک گردد و کارش بالا گیرد تا در نتیجه خلیفه مجبور شود حل مشکل او را به وی واگذارد. پس او به دستور خلیفه کار یحیی را به فضل سپارد و همین منزلت فضل را در چشم خلیفه بالا برد.[36]

رشید کار این انقلابی علوی را به فضل بن یحیی واگذاشت و او را با سپاهی مجهز کرد که شمارش پنجاه هزار سرباز بود و فرماندهی آن را سرداران بزرگ به عهده داشتند. و با نامه نگاری و وعهد و وعید او را به تسلیم و پذیرش امان فراخواند. فضل با تقدیم عطایا و جوایز به حاکم دیلم او را متمایل ساخت که دست از حمایت یحیی بردارد حاکم دیلم در نهایت پذیرفت.[37]

فضل به یحیی پیشنهاد امان داد یحیی نامه ای به هارون نوشت و در آن با رد پیشنهادهای هارون ،

 خود را خونخواه و پیرو کشته شدگان حسنی که در دوران عباسی برای عدالت و قسط قیام کردند

 دانست که او امام علی (ع) را اولین پیشوا و الگوی خود خواند او خود را ادامه دهندة راه قیام کنندگان

حسنی پیشین خواند و هدف خود را جهاد با ستم و بی عدالتی و احقاق حق اعلام نمود. خلیفه رشید

فضل را سفارش کرد که پیش از آنکه به پیکار دست یازد به ابزارهای مسالمت آمیز متوسّل شود.

یحیی بن عبدالله حساسیت اوضاع را درک کرد زیرا فضل بن یحیی در رأس سپاهی گران پیش آمد، و همه راهها را به روی او بسته و توانسته بود بزرگ دیلمان را مجبور کند تا از پشتیبانی این جنبش علوی دست بکشد. یحیی صلاح دید دعوت به صلح و سازش را فضل بن یحیی به او پیشنهاد داده بپذیرد ولی شرط کرد رشید برای او هفتاد تن از یارانش امان نامه بنویسد و قاضیان ، فقیهان و بزرگان بنی هاشم بر آن گواهی دهند.[38]

فضل بن رشید نامه نوشت و آن شرطی را که انقلابی علوی پیش پا گذاشته بود با او در میان نهاد. رشید

با آن شرط موافقت کرد و شادمانی خود را ابراز داشت و بدین سان منزلت فضل پیش او بالا رفت.

هارون الرشید آن امان نامه را همراه با هدایا و جوایز گسیل داشت و به مردم اجازه داد به دیدارش

 بیایند و نزد او آمد و رفت کنند. مردم چون دیدند فضل از ریختن خونها پیشگیری کرده و جلوی یک

پیکار جانگداز را که میان دو تیره از بنی هاشم علویان و عباسیان برپا شده بود گرفته و در نتیجه میان

عموزادگان  پیوند برقرار ساخته است ، شادمانی خود را ابراز داشتند در قسمت  غربی دولت عباسی

 جنبش شیعی دیگری را به خود دید که ادریس بن عبدالله بدان پرداخت همانطور که سمت شرقی

جنبش برادرش یحیی را تجربه کرد. این دو جنبش در یک زمان برپا شد و هر یک دیگری را کامل می

کرد و دوش به دوش هم سبب نگرانی خلیفه رشید را فراهم می ساختند.)[39]

  ادریس پسر عبدالله در نبردگاه فخ از مرگ فخ نجات یافت. آنان به کاروان حاجیان مصر و مغرب

پیوستند و به مصر آمدند. سپس مدتی در خانه یکی از وابستگان بنی عباس که پذیرفت آنان را پناه

دهد و کارشان را پوشیده دارد تا آنکه به مغرب دور رسید و بربرها که از حکومت عباسی در خشم بودند

گردش را گرفتند. ادریس مردم را به رهبری خود فرا خواند و بربرها دعوتش را پذیرفتند و او توانست بر

سرزمین مغرب چیره شود. در سال 172 ه.ق به بنیادگذاری دولتی مستقل از دولت عباسیان توفیق

یافت و به امیرالمومنین ملقّب گردید.

روانه ساختن سپاهیان عباسی برای سرکوبی جنبش ادریس بن عبدالله که روز به روز بر نیروهایش افزوده می شد، به سبب دوری مسات و دشواری راهها کاری بس مشکل بود. لذا هارون از روی آوردن به راه حل نظامی چشم پوشید و راه ترور رهبر این قیام ادریس بن عبدالله بود. درباره ترور ادریس دو روایت نقل می کند.[40]

در نخستین روایت می گوید: هارون در کار ادریس با وزیر خود یحیی بن خالد برمکی رایزنی کرد. و یحیی پذیرفت. یحیی برمکی توانست یکی از رهبران زیدیان به نام سلیمان بن جریر جزری را تشویق کند که ادریس بن عبدالله را با زهر بکشد. سلیمان به سرزمین مغرب رفت و توانست اعتماد ادریس را جلب کند. آنگاه شیشه ای به او داد وانمود کرد که در آن عطری از عرق است. ادریس آن شیشه را که در آن سمّی سخت خطرناک بود بویید و در نتیجه مرد. اما روایت دومی که نقل کرده است حاکی از آن است که هارون شماخ غلام مهدی را که طبیب بود به سوی او فرستاد و او پیش ادریس تظاهر کرد که از شیعیان است آنگاه توانست او را با سم بکشد.

در پی در گذشت آن پیشوا، راشد غلام ادریس کار دعوت را به عهده گرفت. دولت ادریسیان در سرزمین مغرب رشد کرد و دامنه نفوذش در شمال افریقا گسترده شد.[41] و این خود ترس خلیفه عباسی هارون را برانگیخت.

قیام سری بن منصور (ابوالسرایا[42]) و محمدبن ابراهیم (ابن طباطبا)

ابو سرایا سری بن منصور از طایفه بنی شیبان است از فرزندان هانی بن مسعود و بعضی گفته اند از طایفه بنی ربیعه است و در ساحل شرقی فرات سکونت داشته بعد با یزید بن مزید در ارمنیه برای جنگ با خرم دینان اشتراک پیدا کرد . ابو سرایا پیشتاز لشکر امین شد و قبل از شروع جنگ تمایل با هر ثمه پیدا کرده و به او ملحق گردید .

برای برپایی جنبش شیعی که محمدبن ابراهیم و داعی اش ابوالسرایا آن را رهبری کردند، دو علت ذکر شده است. علت اول: همانا پریشانی اوضاع دولت است. چون فضل بن سهل قدرت و نفوذ را در دولت عباسی در انحصار خود در آورد و مأمون در کارها اختیاری نداشت وی مأمون را در کاخی منزل داد و او را از دسترس خانواده و سرداران دور نگه داشت. در نتیجه آن دسته از بنی هاشم و بزرگان و مردم که در عراق بودند از این کار به خشم آمدند و در شهر شورشها به پا شد و ابن طباطبا نخستین کسی بود که در کوفه قیام کرد.[43]

اما دومین عاملی که موجب برپایی جنبش محمدبن ابراهیم شد، تشویقهای ابوالسرایا بود چون روابط او در دولت عباسی تیره شده بود. مناسب می دید از این پیشوای علوی در جهت سرپیچی از فرمان دولت بهره جوید. محمدبن ابراهیم پیکی را به سوی فضل بن عباس بن عیسی بن موسی، که از جانب عباسیان بر کوفه حکم می راند، فرستاد و از او خواست تا با جنگ افزار و نیروی نظامی وی را کمک کند. ولی خبر یافت که فضل از کوفه بیرون رفته، در بیرون شهر منزل گزیده، در پیرامون منزلگاه خویش خندقی حفر کرد ، غلامان خود را مأمور ساخته است تا آماده جنگ باشند. ابن طباطبا که از این کار اطلاع یافت، ابوالسرایا را به کارزار آنان فرستاد و به او فرمود: در جنگ پیشدستی نکند، بلکه در آغاز آنان را به بیعت با او بخواند.[44]

ابوالسرایا کسانی را که در دژ بودند به اطاعت خویش فراخواند. اما آنان نپذیرفتند و به او و یارانش تیراندازی کردند و یکی از یاران ابوالسرایا را کشتند یا زخمی ساختند. ابوالسرایا آن فرد را پیش محمدبن ابراهیم فرستاد. ابن ابراهیم فرمود: با آنان پیکار کنند فضل و غلامانش بی درنگ پا به فرار گذاشتند و ابوالسرایا به سرای فضل دست یافت. سپاه او کوشیدند آن سرا را غارت کنند.[45]

اما او آنان را از آن کار بازداشت. زهیربن مسیب در رأس سپاهی که شمارش ده هزار تن سواره بود روانه شد و رو به کوفه نهاد. محمدبن ابراهیم که در بستر افتاده بود و از بیماری سختی رنجی می برد داعی خود ابوالسرایا را فرمود: که با سپاه عباسی پیکار کند. برخی از بغدادیهای هوادار عباسیان که در کوفه می زیستند ، تلاش می کردند تا مردم کوفه را از پیوستن به سپاه ابوالسرایا منصرف سازند. در پایان ماه رجب 199 ه.ق کارزار سختی میان دو گروه به راه افتاد.[46] و با شکست سپاه عباسی به پایان آمد.لشکر عباسیان بی درنگ پا به فرار گذاشتند.

محمد از بیماری رنج می برد و اندکی نگذشت که بر اثر همان بیماری درگذشت. ابوالسرایا شیعیان را

گرد آورد ، برای آنان سخن راند . خبر مرگ محمدبن ابراهیم را به آنان گفت : ابوالسرایا با شیعیان

صحبت کرد و شیعیان به او روی آوردند و با وی بیعت کردند. وی قدرت را در انحصار خویش گرفت و

هر کسی را که دوست نمی داشت کنار می نهاد. همه کارها به دست او بود.[47] ابوالسرایا در کوفه درهمها

زد بر آن حک کرد. قدرت پیشوای علوی تازه ، محمدبن محمد گسترش یافت و پیاپی از هر سو از فتوح

خبرها آمد و مردم شام و جزیره به او نامه نوشتند که چشم به راه هستند تا او فرستاده ای به سویشان

روانه کند تا گوش به فرمانش باشند و اطاعتش کنند.[48] حاکمیت ابوالسرایا ریشه دوانده و سپاهیانش با

هر لشگری رویارو می شوند آن را شکست می دهند.

سرانجام ابو سرایا زیر نظر مامون خلیفه عباسی قرار می گیرد . مأمون دستور داد برایش خانه ای مهیا سازند و در آن خانه زیر نظر مأموران

خلیفه ساکن شود. به گفته اصفهانی ، زندگی این فرد علوی بیش از چهل روز دوام نیافت. «پس شربتی به او خورانیدند» و او به سم

درگذشت.[49]

ادامه دارد....

 


91/2/9::: 11:42 ص
نظر()