غدیر یعنی آنهایی که جا مانده اند برسند وآنانی که رفته اند برگردند. عید سعید غدیر مبارک باد .
محمد زمانی قیامش را آشکار کرد، خود میدانست که هنوز وقت قیام فرا نرسیده است ولی او به پافشاری نزدیکان و یارانش تن داد که او را به علنی کردن کارش وادار کردند و به او گفتند: برای قیام منتظر چه هستی؟ به خدا این امت کسی را شوم تر از تو بر خود نمییابد.[1]
ادامه...
چه چیزی تو را از این باز میدارد که هر چند به تنهایی قیام کنی محمد به نشر دعوت خود در شهرهای اسلامی اهمیت کافی نشان نداد و برای گسترش دعوت و مهیّا ساختن راههای کامیابی سازماندهی دقیقی نکرد. عباسیان دعوت خود را بر نظمی دقیق و استوار پایه گذاری کردند. آنان انجمنهای سرّی را سامان دادند و داعیان و نقیبان را به همه جا گسیل داشتند و راه و روش دعوت را برای آنها ترسیم کردند و لشکرها را آماده ساختند اینها همه موفقیت و پیروزی را برای لشکریان عباسی در رویارویی با لشکریان اموی رقم زد.[1]
در حالی که محمد نفس زکیّه به روانه ساختن برخی از برادران و فرزندانش به بعضی از شهرها و سرزمینهای اسلامی بسنده کرد، او گمان داشت که مردم به آنان رو میآورند و با او بیعت میکنند به طوری اگر قیام را در حجاز علنی کند به یاری و پشتیبانی وی خواهند شتافت دفترهای این داعیان یعنی برادران و پسرانش، هزاران تن از مردم را به شمار آورد، ولی چون قیام برپا شد، آنان هیچ کسی را به جنبش در نیاوردند همچنانکه این برادران و فرزندان به آماده کردن نیروهای نظامی که در هنگام نیاز میتوانند بر شهرها غلبه یابند همت نگماشتند.[2]
یکی دیگر از عوامل شکست جنبش محمد نفس زکیّه و برادرش ابراهیم آن است که خلیفه منصور میان آنان و مردم خراسان و کوفه مانع ایجاد کرد.[3]
خراسان سرزمینی مستعد بود که محمد نفس زکیّه میتوانست در آنجا یاران و هوادارنی بیابد موالی خراسان و فارس برای پذیرش مذهب شیعه آماده تر و مستعدتر بودند و منصور این حقیقت را دریافته بود. در نتیجه صلاح دید خراسان را به صورت دایره ای بسته درآورد و بر گرد آن دیواری آهنین کشد که جلوی داعیان محمد نفس زکیّه را بگیرد. و مانع رفتن مردم خراسان به مدینه شود افزون بر آن، منصور گرایش درونی مردم خراسان را به سوی خاندان ابوطالب را در مییافت به همین سبب بسیار علاقمند بود موضع خود را نسبت به آنان توجیه کند، یکی از ابزارهای منصور برای ممانعت از پشتیبانی مردم خراسان از محمد نفس زکیّه ، کاری بود که برای بست کردن اراده آنان بدان دست زد چون محمدبن عبدالله بن عمر بن عثمان در زندان منصور در گذشت. سر او را گرفت و همراه با گروهی از شیعیان به خراسان فرستاد. آنان آن سر را در ولایتهای خراسان گردانیدند، در حالی که به خدا سوگند یاد میکردند که سر محمد بن عبدالله بن حسن است که آرزو داشتند بر ضد ابوجعفر به پا خیزد.[4]
[1] - دینوری ، اخبار الطول ، لیدن، 1888 م ، ص 365
[2] - دکتر سمیره مختار اللیثی، مبارزات شیعیان در دوره نخست عباسیان ، ص 183
[3] - محمدبن جریر، طبری، تاریخ طبری، ج6، ص 183
[4] دکتر سمیره مختار اللیثی، مبارزات شیعیان در دوره نخست عباسیان ، ص 186-187