شهادت شکافنده علوم ، امام محمد باقر(علیه السلام) تسلیت باد.
ادامه...
بنوشته مورّخان بسیاری از بزرگان فقها و محدّثان بزرگ در سپاه محمد و ابراهیم شرکت جستند و پس از شکست جملگی به قتل رسیدند و شهر مدینه مورد حمله سپاهیان منصور قرار گرفت و بار دیگر شهر پیامبر(ص) مورد بی احترامی واقع شد. اما این بار نه بوسیله بنی امیه بلکه بوسیله فرزندان عباس و عموزادگان پیامبر، فرزندان پیامبر سختگیری و زندگی مشقّت بار مجدداً آغاز گشت و دوران کوتاه زندگی آرام آنان که همزمان با سقوط امویان و روی کار آمدن عباسیان بود به پایان رسید.[1]
انگیزه اصلی این قیامها در دست گرفتن حکومت و احقاق حقوق از دست رفته علویان و امر به معروف و نهی از منکر در مقابل حکومت ظلم و جور عباسی بوده است. هدف بیشتر این قیامها و افرادی که آن را همراهی میکردند اهداف اصلاحی بود، درگیری بین دو حزب علوی و عباسی در قالب بحثهای کلامی و ادبی آغاز شد و سرانجام به مرحله عمل و میدان جنگ کشیده شد.[2]
از کارهای زشت و ناپسند منصور قتل عبدلله بن مقفّع منشی بلیغ ایرانی است که کتاب کلیله و دمنه و خداینامه را از پهلوی به عربی ترجمه نموده و بهترین نمونه انشایی و نثر عربی است.[3]
لشکر عباسی پس از پایان دادن به کار قیام علوی بر مدینه تسلط یافت ولی سپاهیان عباسی با مردم بدرفتاری کردند و این امر به شورش و ناآرامی در مدینه انجامید. برخی سپاهیان عباسی بر بازارها شورش بردند و کالاهایی را از بازرگانان گرفتند بی آنکه بهای آن را بپردازند.[4]
به دنبال این رفتارها گروهی از بردگان سیاه پوست که به آنان «سودان» (سیاهان) میگفتند گرد هم آمدند به جمعی از لشکریان عباسی که در راه نماز جمعه بودند یورش بردند و بیشتر آنان را کشتند و به سرای حکمران و انبار آذوقه سپاهیان عباسی حمله کردند و آنها را به غارت بردند.[5]
آنگاه به زور وارد زندان شدند و زندانیان بویژه یاران علویان را آزاد کردند.[6]
در پی کشته شدن محمد و برادرش ابراهیم، علویان مدینه و بصره را ترک کردند و به کوفه کوچیدند و یک ماه در آن جا پنهان شدند ولی ربیع بن یونسی دربان شما را به اینجا خوانده ام تا خانه هایتان را در هم کوبم، در دلهای شما ترس و وحشت افکنم، نخلستانهایتان را از بیخ بِبُرم و شما را در بلندیها و کوهستانها رها سازم تا هیچ یک از مردم حجاز و مردم عراق شما را وسوسه نکنند. زیرا آنان مایه تباهی شما هستند. امام جعفر صادق(علیه السلام) فرمود: سلیمان را نعمت دادند. او سپاسگذاری کرده ایوب به بلا گرفتار آمد شکیبایی پیشه کرد، به یوسف ستم کردند او چشم پوشید و تو از همان تبار هستی. پس منصور از آنان درگذشت و از آنان خواست شهری را برای اقامت برگزینند و آنان هم مدینه منوّره را برگزیدند.[7]
عبدالله بن حسن و خاندانش پس از کشته شدن محمد نفس زکیّه و ابراهیم، همچنان در زندان منصور به سر میبردند، شمار آنان رو به کاستی نهاده بود، زیرا بسیاری از ایشان در آن زندان تیره و تار و غیر بهداشتی، درگذشتند. در نتیجه، شمار کسانی که زنده مانده بودند، به پنج تن میرسید. در پی حادثه ای که رخ داد، منصور را شایسته بود که بر بازماندگان بنی حسن منّت نهد و از رنج و اندوه آنان بکاهد و زندانیان ایشان را رها کند، ولی او چنین نکرد. در نتیجه، عبدالله بن حسن و گروهی دیگر که با او بودند در زندان وی مردند. او در سراسر مدت خلافت از ایشان و از آنان که با ایشان شمشیر کشیده بودند و از پیشوایانی که به سود آنان فتوا به قیام بر ضدّ او داده بودند، ناخشنود ماند. از میان این رهبران میتوان از امام ابوحنیفه و فقیه عبدالحمید بن جعفر و ابن عجلان در بصره و امام مالک بن انسی در مدینه نام برد که اینان همگی به آزار وی گرفتار آمدند.[8]
[1] - ابن طقطقی ، تاریخ فخری ، ترجمه محمدوحید گلپایگانی ، تهران 1360، ص 222-226 ، ابن اثیر الکامل ، بیروت، دار صادر، ج9، ص 148-216
[2] - کاظمی پوران ، قیامهای شیعه در دوران عباسی ، تهران ، فرهنگ و ارشاد اسلامی ، 1382، ص 63
[3] - حسن پیرنیا، اقبال آشتیانی ، تاریخ ایران پس از اسلام ، تهران ، نگارستان کتاب، سال 1384 ، ص 97
[4] - محمدبن جریر، طبری، تاریخ طبری، ج6، بیروت، موسسه الاعلمی ، ص 270
[5] - مولفی ناشناخته، العیون و الحدائق فی معرفه الحقایق ، به کوشش دخویه ، لیدن 1870م ، ص249
[6] - دکتر سمیره، مختار اللیثی، مبارزات شیعیان در دورة نخست عباسیان، ترجمه دکتر سید کاظم طباطبایی ، مشهد مقدس، آستان قدس رضوی ، نشر 1384، ص157
[7] - محمدبن جریر، طبری، تاریخ طبری، ج6 ، ص 263
[8] - دکتر سمیره، مختاراللیثی، مبارزات شیعیان در دوره نخست خلافت عباسیان ، ص 177