ادامه...
با عرض پوزش از کاربرانی که مطالب را پیگیری می کردند از وقفه به وجود آمده ، (در مشهد مقدس نایب الزیاره بودم)
گرایشهای وزیران عباسی نسبت به علویان
بسیاری از وزیران عباسی آشکارا یا نهانی گرایش هایی به سوی رهبران علوی نشان دادند و همین موجب آن شد که خلفا آنان را کیفر و آزار دهند. وزیر منصور ایرانی به نام ابوایّوب موریانی از مردم موریان یکی از روستاهای اهواز است یعقوب بن داوود وزیر مهدی نیز ایرانی است برمکیان و فضل بن سهل وزیر مأمون از مردم ایران بودند و بیشتر ایرانیان به دودمان علوی گرایش داشتند.
یکی از وزیران عباسی که پس از ابوسلمه خلفای بنی عباس او را به تشیّع و گرایش به علویان متّهم کردند یعقوب پس داوودبن طهمان است. او وزیر مهدی سومین خلیفه عباسی است و پدرش داوود و برادرانش دبیران نصربن سیّار حکمران اموی در خراسان بودند. ربیع حاجب یعقوب بن داوود را به او معرفی کرد زیرا میان ربیع و وی دوستی دیرینه ای برقرار بود.[1]
گماشتن یعقوب بن داوود[2] را به دست مهدی، به تمایل خلیفه به دلگرم ساختن شیعیان نسبت میدهد، ربیع پسر یونس که نخستین حاجب منصور بعد حاجب مهدی بود در نتیجه کینه ای که از وزیر مهدی در دل داشت نخستین عامل انتخاب یعقوب به وزرات بود.[3]
یعقوب پیش از به عهده گرفتن وزارت آرزوی برپایی عقیده زیدیان را ابراز داشت و به بنی حسن نزدیک شد و خواهان آن بود که ایشان را دولتی باشد و در سایه دولت آنان زندگی کند.[4]
یعقوب از چرب زبانی و چیره دستی برخوردار بود که توانست محبت و نگاه مثبت خلیفه را به دست آورد. و همین به فزونی نفوذ و قدرتش در دولت انجامید. مهدی کارها را به او سپرد و دفترها را به او واگذار کرد و او را بر همه مردم مقدّم داشت. هر چه نفوذ وزیر عباسی یعقوب بن داوود بیشتر میشد، شمار حاسدانی که نسبت به او کینه میورزیدند رو به فزونی مینهاد. آنان گرایشهای این وزیر را به سمت شیعه بهترین وسیله دیدند تا از وی رهایی یابند. یعقوب از دلبستگی خالصانهاش نسبت به اصول شیعه دست برنداشت و برای ایجاد یک دولت علوی تلاش هایی را آغاز کرد.[5]
بدگویی از یعقوب در نتیجه گرایش او به اسحاق بن فضل آغاز شد.[6] دشمنان بر یعقوب خرده گرفتند که او مقدمه میچیند تا به جای مهدی، خلافت را بدست اسحاق بسپارد. آنان وانمود کردند چنین کاری برای یعقوب بسی آسان است ، چون ولایتهای شرق و غرب در اختیار او و یارانش درآمد، و تنها او را کافی است که به آنان نامه نویسد. در نتیجه آنان را جملگی در یک زمان بشوراند و اسحاق زمام خلافت را به دست گیرد. مهدی این سخن چینیها را تصدیق کرد و دوستانش پیوسته او را بر ضدّ وی بر میانگیختند. و او را از وی میترساندند. پس از آن سخن چینیها ، یعقوب از خلیفه خواست اسحاق بن فضل را به فرمانروایی مصر گمارد و همین پیشنهاد خشم مهدی را برانگیخت و موجب شد به درستی آن بدگوییها اطمینان یابد آنگاه مهدی تصمیم گرفت حقیقت گرایشهای وزیر خود یعقوب را به علویان بیازماید. پس مردی از علویان را به او سپرد و به وزیر خود گفت: این فلان از فرزندان علی(علیه السلام) است دوست دارم به جای من رنج کشتن او را به دوش کشی و مرا از او آسوده سازی. وزیر به خلیفه وعده داد این خواست را عمل درآورد و مهدی صدهزار درهم به او بخشید. آنگاه وزیر آن مرد علوی را به مجلس خود فراخواند و از حال او پرسید. آن مرد را از حال خود آگاه کرد و وی را مردی خردمند و زیرک یافت. آن مرد علوی وزیر را گفت: وای بر تو ای یعقوب، با خون من که مردی از فرزندان فاطمه دخت رسول خدا هستم به دیدار خدا میروی! یعقوب آن علوی را آزاد کرد.[7]
[1] - محمدبن علی بن طباطبا (ابن طقطقی) الفخری، ترجمه محمد وحید گلپایگانی ، 1350 ه.ق، ص 166
[2] - یعقوب وزیر خردمند و با فضیلت مهدی خلیفه عباسی بود که همواره از فساد و آلودگی دربار خلیفه رنج می برد به کارهای خلیفه اعتراض می کرد. (ابن اثیر، الکامل ، ج6، ص73)
[3] - جشهیاری، الوزراء و الکتاب ، مصر ، مطعبه مصطفی الجلی ، ص 150
[4] - طبری، ج 6، ص 282
[5] - مبارزات شیعیان در دوره نخست خلافت عباسیان ، ص 270
[6] - اسحاق بن فضل علوی بود که یعقوب بن داوود گرایشی به او داشت (محمدبن جریر طبری، ج 6، ص385)
[7] - طبری ، ج 6، ص 386
این متن ادامه دارد....