ادامه قسمت قبل...
انگیزه هایی که مأمون داشت یکی این که: میخواست مقام والای امام هشتم(علیه السلام) را در بعد علمی منحصر کند. تدریجاً مسائل سیاسی را کنار بزند و چنین نشان دهد که امام مرد عالمی است و پناهگاه امت اسلامی در مسائل علمی ولی کاری با مسائل سیاسی ندارد.
مأمون میخواست: که امام به مسائل علمی بپردازد و کارهای سیاسی خود را با خیال راحت دنبال کند و پوششی بر نقاط ضعف حکومتش باشد.
دیگر اینکه مأمون آدم بی فضلی نبود تمایل داشت به عنوان یک زمامدار عالم در جامعه اسلامی معرفی گردد و عشق او را به علم و دانش آن هم در محیط ایران خصوصاً و در محیط اسلام آن روز عموماً همگان باور کنند و این امتیاز برای حکومت او باشد و مأمون با این انگیزهها از این جلسات ناکام بیرون آمد. مأمون در مییابد راه خطا برگزیده و بی تردید پشیمان خواهد شد.[1] و امام از این موقعیت نیک بهره برد و محافل مناظره نتیجه معکوس داد و مأمون در اندیشه حذف فیزیکی امام فرو رفت و امام را مسموم ساخت.
به پایان آمدن زندگانی امام رضا(علیه السلام) پایان بخشی نابسامانیها و آشوبها در بغداد بود چون اعضای خاندان عباسی به ماندگاری خلافت در میان خود اطمینان یافتند زیرا طرح انتقال خلافت به خاندان علوی ناکام ماند.
خلیفه مأمون همچنان به خانواده امام علی [بن موسی] الرضا(علیه السلام) گرایش داشت و به آنان مهر میورزیدند. در نتیجه این علاقه یکی از برادران امام را برگزید تا با مردم حج گذارد و پس از گذشت سالها، دختر خویش امّ الفضل را به همسری محمدبن علی [بن موسی] الرضا معروف به امام جواد (علیه السلام)در آورد. محمد در هنگام در گذشت پدرش امام رضا(علیه السلام) نه ساله بود و در مدینه میزیست.[2]
زمانی که مأمون در تشییع جنازه امام رضا شرکت کرده بود قبایی سفید در برداشت سر برهنه پیاده میرفت و میگفت، ای ابوالحسن پس از تو به که دلخوش باشم دو سه روز نزد قبرش اقامت گزید و هر روز قرصی نان و مقداری نمک برای او میآوردند و خوراکش همان بود، و در روز چهارم بازگشت. سن امام رضا(علیه السلام) 44 سال بود.[3]
در عصر مأمون قسمتی از ممالک بنی عباس از تحت نفوذ مستقیم ایشان بیرون رفت و امپراطوری اسلام به تجزیه شروع شد و کم کم شهرها و بلادی که دم از استقلال زدند که از جمله یمن در سال 206 مستقل شد و خراسان نیز در سال 206 بدست آل طاهر تشکیل سلطنت داد و از قلمرو خلفای عباسی خارج گردید. مأمون به پیروی از کار پدرش پس از فراغت از ایرانیان و علویان و عباسیان به فکر جهاد افتاد و میخواست بطرف غرب پیش روی کند. لذا در سال 215 بحدود جبل لبنان تاخت و تا انطاکیه پیش رفت و سپس از شام به مصر رفت و در مراجعت از مصر در سال 218 در اثر خوردن عسل زیاد مریض شد و در همانجا مرد. در حالی که از عمرش بیش از 48 سال نگذشته بود.
در ادامه خواهید خواند(عقیده شیعه امامیه در شهادت امام رضا(علیه السلام)....
[1] -شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضا، ص187
[2] - دکتر سمیره مختار اللیثی، مبارزات شیعیان در دوره نخست عباسیان،ص 385
[3] - یعقوبی ، تاریخ یعقوبی، ج2، ص471
[4] - حسین عماد زاده ، تاریخ مفصل اسلام و تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران ، انتشارات اسلام، ص442