قسمت دوم،ادامه(قیام سری بن منصور (ابوالسرایا[42]) و محمدبن ابراهیم (ابن طباطبا)....
اما او آنان را از آن کار بازداشت. زهیربن مسیب در رأس سپاهی که شمارش ده هزار تن سواره بود روانه شد و رو به کوفه نهاد. محمدبن ابراهیم که در بستر افتاده بود و از بیماری سختی رنجی می برد داعی خود ابوالسرایا را فرمود: که با سپاه عباسی پیکار کند. برخی از بغدادیهای هوادار عباسیان که در کوفه می زیستند ، تلاش می کردند تا مردم کوفه را از پیوستن به سپاه ابوالسرایا منصرف سازند. در پایان ماه رجب 199 ه.ق کارزار سختی میان دو گروه به راه افتاد.[46] و با شکست سپاه عباسی به پایان آمد.لشکر عباسیان بی درنگ پا به فرار گذاشتند.
محمد از بیماری رنج می برد و اندکی نگذشت که بر اثر همان بیماری درگذشت. ابوالسرایا شیعیان را گرد آورد ، برای آنان سخن راند . خبر مرگ محمدبن ابراهیم را به آنان گفت : ابوالسرایا با شیعیان صحبت کرد و شیعیان به او روی آوردند و با وی بیعت کردند. وی قدرت را در انحصار خویش گرفت و هر کسی را که دوست نمی داشت کنار می نهاد. همه کارها به دست او بود.[47] ابوالسرایا در کوفه درهمهازد بر آن حک کرد. قدرت پیشوای علوی تازه ، محمدبن محمد گسترش یافت و پیاپی از هر سو از فتوح خبرها آمد و مردم شام و جزیره به او نامه نوشتند که چشم به راه هستند تا او فرستاده ای به سویشان روانه کند تا گوش به فرمانش باشند و اطاعتش کنند.[48] حاکمیت ابوالسرایا ریشه دوانده و سپاهیانش با هر لشگری رویارو می شوند آن را شکست می دهند.
سرانجام ابو سرایا زیر نظر مامون خلیفه عباسی قرار می گیرد . مأمون دستور داد برایش خانه ای مهیا سازند و در آن خانه زیر نظر مأموران خلیفه ساکن شود. به گفته اصفهانی ، زندگی این فرد علوی بیش از چهل روز دوام نیافت. «پس شربتی به او خورانیدند» و او به سم درگذشت.[49]
درادامه می خوانید...(حضور امام رضا(ع) در ایران)....