فصل چهارم: قیام علویان و طرفداران خاندان پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) در زمان امام صادق(علیه السلام)
قیام شریک بن شیخ المَهری
نخستین قیامی که در دوران عباسی آغاز گشت قیام مردم بخارا[1] و سمرقند و خوارزم[2] به رهبری مردی از دوستداران و شیعیان خاندان پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) به نام شریک بن شیخ المهری بود.
مورخان قیام وی را به سال 133 یعنی ابتدای خلافت نخستین خلیفه عباسی ابوالعباس سفاح دانسته اندو محمدبن زفر در تاریخ بخار مینویسد:
«مردی بود از عرب و مردمان را دعوت میکرد به خلافت فرزندان امیرالمومنین و میگفت اکنون که از رنج مروانیان خلاصی یافتیم فرزندان پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) باید خلیفه شوند.»[3]
طبری بیان کرد: «که او گفت چگونه ما را به پیروی آل محمد میخوانند در حالیکه خون میریزند و برخلاف حق عمل میکنند.»[4]
ابن خلدون و ابن اثیر نیز همان سخنان طبری را بدون کم و کاست در آثار خویش بیان داشته اند.[5]
قیام مردم بخارا اولین قیام شیعیان در حاکمیت عباسیان است زیرا طرفداران پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) در انتظار بقدرت رسیدن علویان بودند نه عباسیان و زمانی که عباسیان را در رأس کار دیدند و بی عدالتی و خونریزی آنان را مشاهده کردند به اعتراض برخاسته و قیام خویش را ابتدا از خراسان آغاز کردند.[6]
قیام در شهر بخارا به وقوع پیوست و قریب 30 هزار تن از مردم به رهبری قیام پیوستند شهر بخارا به تصرف قیام کنندگان در آمد. حاکم بخارا قتیبه بن طغشاده بود در خارج از شهر بسر میبرد.
حاکم خراسان به محض اطلاع از قیام و گسترش آن به شهرهای سمرقند و خوارزم و هماهنگی حکّام شهرهای فوق با رهبری قیام ابتدا سردار خویش زیادبن صالح خزاعی را با ده هزار تن نیرو به مقابله مردم بخارا گسیل داشت و خود نیز با سپاهی به وی پیوست. حاکم بخارا نیز با ده هزار تن از نیروهای خود که در خارج از شهر بسر میبردند به نیروهای زیادبن صالح ملحق شد. جنگ سختی بین نیروهای مهاجم و انقلابیون صورت پذیرفت و به نوشته نویسنده تاریخ بخارا 37 روز ادامه داشت و همه روز فتح با سپاهیان شریک بود. در این زمان حاکم بخارا با نفوذی که در ساکنان کوشکهای حومه شهر بخارا داشت و با توسل به حیله از دست یابی مردم بخارا به آذوقه جلوگیری بعمل آورد و موجبات شکست سپاهیان شریک را فراهم ساخت. شریک کشته و سرداران سپاه و فرزند وی نیز به قتل رسیدند. شهر بخارا مورد تهاجم و قتل عام قرار گرفت. بیشتر طرفداران وی را بر دروازههای شهر به دار آویختند و شهر را سه روز به آتش کشیدند[7]. قیام دیگر شهرهای خراسان شمالی چون سمرقند و خوارزم نیز سرکوب شد و دگر باره قیام طرفداران خاندان پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) به خون نشست. ابومسلم ، خراسان را برای فرزندان آرام ساخت ولی طولی نکشید که خود نیز دچار توطئه و آزمندی عباسیان گشت و با حیله بدست منصور بقتل رسید.[8]
[1] - بخارا: در جنوب شرقی ترکستان واقع شده است چون در آن شهر علما و فضلاء بسیاری بودند به بخارا موسوم گردید. یاقوت می گوید: بخارا بزرگترین شهرهای ماوراء النهر است پایتخت ساسانیان بود و حدود 80 هزار جمعیت دارد. بیابان قزل قوم نزدیک آن است. مدرسه عبدالله و قصر خان از ساختمان های قدیمی آنجاست. مردم آن تاجیک و فارسی زبان و جمعی ازبک و ترک و یهودی هستند. شهر مشهور آن مارءالنهر است که سابقاً مقر خان بخارا بود. این شهر در سال 1219 به تصرف مغول و درسال 1383 به تصرف امیرتیمور درآمد و در سال 1505 در تصرف ازبک و بالاخره در سال 1600 مسیحی در تصرف استراخان که از نژاد ازبک اند در آمد و در حقیقت جز مستملکات روس محسوب می گردید. بخارا میان رود جیحون و سیحون واقع گردیده است.
سمرقند: سمرقند شهر بزرگ است به ماورالنهر آبادان و با نعمت بسیار جای بازرگانان همه جهان است او را شهرستان قهند زاست. از حاشیه برهان قاطع تصحیح (دکتر معین) سمرقند شهری است در ماوراء النهر که کاغذ خوب از آنجا آورند و خوشترین بلاد جهان است مردمش بیشتر حنفی و شافعی مذهب اند(نزهه القلوب 245-246) سمرقند یکی از بزرگترین و بهترین شهرهای دنیاست که بر کنار رودخانه ای به نام گازران بنا شده است و به فاصله صدو پنجاه میل در خاور بخارا واقع است خرابی سمرقند از نتایج هجوم مغول بود که در سال 616 آمدند و قسمت عمده آنرا خراب کردند.
خوارزم: ناحیتی است که در سفلای جیحون قرار داشته و از ایام بسیار قدیم مهد قوم آریا بوده است. در معجم البلدان یاقوت آمده است که خوارزم از کلمه خوار به معنی گوشت و رزم به معنی هیمه به زبان خوارزمی. خوارزم زیباترین و بزرگترین شهرهای ترکان است. خوارزم زمینی بسیار حاصلخیز داشت و محصول پنبه و فرآورده های پشم کوسفند آن نیز فراوان است. شهرهای خوارزم شعبه ای از رود جیحون داشته بعضی از این شهرها در بحیره خوارزم (دریاچه آرال منتهی می شود) تاریخ بیهقی: در خوارزم گرما و سرما ، مفرط بود ، خوارزم در پایان قرن هشتم ، امیرتیمور کم و بیش آنرا خراب کرد ولی به امر او باروری شهر مرمت یافت.
جغرافیای تاریخی، لترنج ص 475 سفرنامه ابن بطوطه ،ترجمه دکتر محمد علی موحد 434-457
لغت نامه دهخدا ، ج 3 ص 3803، ج 8 ص 12128، ج 6ص 8798 ، معجم البلدان یاقوت
[2] - ترشخی ، تاریخ بخارا ، ترجمه نصر قبادی ، چاپ دوم ، تهران 1363 ، ص 86؛ طبری ، ج7 ، ص459
[3] - ترشخی ، تاریخ بخارا ، ترجمه احمد بن محمد بن نصر القبادی ، چاپ دوم (تهران )1363 ص 86
[4] - طبری، تاریخ طبری، ج7 ، ص 459 ، مصر 1972 ، محققین ، محمد ابوالفضل ابراهیم ابن خلدون ، العبر ج 2، ص 288
[5] - ابن اثیر ، کامل ف ج 9 ، ترجمه عباس خلیلی ، ص 82
[6] - تاریخ بخارا ، ترشخی ، ص 87-88
[7] - طبری ، ج 7 ص 461
[8] - تاریخ بخارا، ص 86-89 ، محدث قمی در تتمه المنتهی گوید: محمد را از جهت کثرت زهد و عبادت نفس زکیه لقب دادند.
ابومسلم خراسانی که گمان میکرد با کشتار مردم بخارا و رضایت به قتل ابوسلمه به زودی در ارکان خلافت نفوذی جدی خواهد یافت، کوتاه زمانی پس از قتل ابوسلمه ، با بهانههای منصور دوانیقی خلیفه دوم عباسی کشته شد.[2]
سکوت سپاهیان او بر قتل سردار خویش با دریافت سکّههای زر و تداوم حمایت از خلیفه عباسی به خوبی ماهیت عقاید و عواطف پر فراز و نشیب نیروهای نظامی همراه ابومسلم را نشان میدهد و نشانه ای است از همان واقعیاتی که امام صادق(علیه السلام) بر آن وقوف داشت و میکوشید تا خود و شیعیان امامی را به دام مهلکهها و بازیهای قدرت نیندازد.[3]
سرکوبی آسان و بی دغدغه قیامهای حسنی در دوره ابوجعفر منصور و خلفای بعدی عباسی خاصه قیامهای محمد نفس زکیّه و ابراهیم عبدالله و گسترش محدودیتها و آزارهای عباسیان نسبت به تمام علویان ، خاصه شیعیان امامی و ائمه شیعه امامی ، هم از نامساعد بودن زمینههای ذهنی و عینی قیام و حرکتهای نظامی در طول این دوره حکایت دارد و هم از آمادگی کثیری از عوامل نظامی و سیاسی عباسیان برای اجرای سیاست خشونت و مهیا بودن برای کشتار هر مخالف عباسی، خاصه مخالفان علوی. شاعری علوی از همان آغاز کشتارهای عباسیان در میان شیعیان ، یعنی همان کسانی که آل عباس با بهره برداری از نام ایشان به قدرت رسیده بودند ، به زیبایی سرود که ای کاش ستمگری بنی مروان استمرار مییافت و این عدل بنی عباس به دوزخ میافتاد.[4]
[1] - ابن قتیبه، دینوری ، الامامه و سیاسه ، بیروت ، دارالکتب العلمیه، ج 2، ص 145
[2] - جشهیاری ، الوزراء الکتاب ، مصر، مطبعه مصطفی الحلبی ، ص 126، سال 1357
[3] - مقاتل الطالبین، ص 245-315
[4] - مقاتل الطالبین ، ص 315-318
منصور چند صفت بارز داشت:
اول: کینه و دشمنی نسبت به آل علی
دوم: کینه نسبت به ابومسلم خراسانی
سوم: محبت فوق العاده به پسرش محمدمهدی
چهارم: امساک و بخل فوق العاده در خرج که به همین علت او را دوانیقی لقب دادند (کسی که دانه دانه خرج میکند)[1]
منصور پس از رسیدن به خلافت مصمّم قتل ابومسلم شد و از قدیم میان این دو صفایی وجود نداشت. مخصوصاً ابومسلم به علویان اظهار تمایل کرده بود و به علت کرم و بخشش فوق العاده و حشمت و قدرت مردم بیشتر به او توجه داشتند تا به خلیفه بی اعتنایی که فاتح خراسان نسبت به منصور روا میداشت. خلیفه به قصد او برخاست اما از آنجا که ابومسلم قوی و دارای اتباع فراوان بود، منصور او را به تدبیر و تملق به کوفه خواست. ابومسلم هم از شدت غرور فریب خورده از ری به عراق آمد و در کوفه در 137 به دست منصور کشته شد.
سرکوبی علویان توسط عباسیان در زمان امام صادق(علیه السلام)
خراسانیان پاک اندیشه و آفریننده خلافت عباسی با نیت برانداختن سلطنت جور و تأسیس حکومت عدل علوی ، نخستین قربانیان مطامع خاندانی بودند که از همان فردای تأسیس خلافت فرزندان پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) به ماهیت فرمانروایی عباسی و فریب مردم با نام عدالت و حکومت فرزندان پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) پی بردند و برخی از اشراف فرصت طلب و عافیت اندیش ایشان، غالباً تحت مرارتهای عدیده و کشتارها و قتل عامهای پیاپی قرار گرفتند. مردم بخارا و شیعیان آنها ، نخستین کسانی بودند که به دستور نخستین خلیفه عباسی قتل عام شدند. آنان پس از شنیدن خبر خلافت ابوالعباس سفاح و پی بردن به فریب کارهای داعیان عباسی در دعوت به نام فرزندان پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) و رضای آل محمد(صلی الله علیه واله وسلم) از اطاعت خلیفه عباسی سرباز زدند. به همین دلیل نیز قتل عام گشتند. طبری شمار کشتههای بخارا را در این حادثه که توسط زیاد بن صالح خزاعی سردار ابومسلم خراسانی انجام شد سی هزار تن نوشته است.[2]
با تثبیت قدرت خلیفه اول عباسی ، ابوسلمه خلال نخستین قربانی از میان داعیان ایرانی دعوت عباسی بود که به کام مرگ افتاد.[3]
این قسمت هنوز هم ادامه دارد....
[1] حسن ، پیرنیا، تاریخ ایران پس از اسلام، اقبال آشتیانی ، تهران ، نگارستان کتاب ، 1384، ص 136-158
[2] - طبری، ترجمه تفسیر طبری، تصحیح حبیب یغمائی ، تهران انتشارات طوس ، ج 7 ، ص 459
[3] - ابن قتیبه، دینوری ، الامامه و سیاسه ، بیروت ، دارالکتب العلمیه، ج 2، ص 145