سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سپارنده دانش نزد غیر اهل آن، مانند آویزنده گوهر و مروارید و طلا برگردن خوکان است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :21
بازدید دیروز :14
کل بازدید :200962
تعداد کل یاداشته ها : 106
103/9/2
11:12 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
مرتضی احمدی کشتلی[210]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
عاشق آسمونی لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی) فرهنگی هنری و عامیانه کوچ بلاک -وبلاگ کوچ نهارجان یا کوچ خراشاد بیرجند(کوچ نوفرست) ###@وطنم جزین@### قیدار شهر جد پیامبراسلام دفتــر ادب و عرفان : وب ویژه تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید گل باغ آشنایی پایگاه فرهنگی شهید علی پور وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید) داروخانه دکتر سلیمی ►▌ استان قدس ▌ ◄ جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی منجی بشر عشق الهی ساعت یک و نیم آن روز خاطرات دکتر بالتازار .: شهر عشق :. منادی معرفت پیامنمای جامع رویاهای خیس بادصبا ایران اسلامی سایت روستای چشام $$$$دوست$$$$ مهاجر ابـــــــــــرار ستاره سهیل پارسی نامه زیر باران (ابیات و اشعار برگزیده) حرم الشهدا سربازها حمله کلبه تنهایی خاکیهای آسمانی پا توی کفش شهدا عشق عشق پنهان بسیج اساتید استان تهران -پیروان ولایت درست و غلط سیاه مشق های میم.صاد بهشت بهشتیان سحر یه دختره تنها کلبه تنهایی اینجا گرانیگاه است شاخابه عشق شعر و رباعی ظهور دانلود گلچین مداحی فدائیان ولایت راه کمال معماری السلام علیک یا فاطمه الزهراء (س) طوبای محبت بصیرت110 یار درونی کلبه دوستان نوری چایی_بیجار هیئت یاحسین منتظران مهدی(عج) برات محمد هدایتی .::پایگاه اطلاع رسانی"هیئت زینبیون"محفل بسیجیان و رهروان شهدا::. ترنم عفت زن و مرد داش هادی y divouneh عدالت جویان نسل بیدار وبلاگ شخصی مرتضی صادقی صراط بچه های خاکریز مبادا روی لاله پا گذاریم واعظ خویش مطالب طنز ، SMS مناسبتی ، نرم افزار و ... delshekasteh انان که خاک را به نظر کیمیا کنند کوثر ولایت مناجات با عشق مسعود رضانژاد فهادانـ 14خورشید آسمان آبی کوچه باغ ...دختر روستا... حوالی نور انسان جاری1 هیئت حضرت زهرا(س)شرفویه .....خداحافظ رفیق ME&YOU او رفت .فقط همین...... عاشق دیونه عشق نمکی سلام خوش امدید نـــابترینـــــــــــــــــها شهدا مطلع مهرورزی ومحبت فانوس ღمن وتوღ اللهم صل علی محمد و آل محمد ستاره سوخته * امام مبین * خدایا عاقلی مودبم فرمای... ..::منتظر بیداری::.. برازجان موزیک *تحلیل* بچه هیئتی پاسدار اسلام نه دی 88 شهدا شرمنده ایم درجست وجوی حقیقت گل نرجس پایوند جوک و خنده دو بال پرواز دهاتی دکتر علی حاجی ستوده خورشید بصیرت پیروان ولایت یاوران نماز ببین چی میگم عاشقی -3 جدیدترین یوزر پسورد آنتی ویروس nod32- Kaspersky - Avira وبلاگ روستای کشتله والتین والزیتون کمترین بنده ایران من عشق صفا صمیمیت محبت دنیای زیبا ahoobanoo دالاهو منتظر پایگاه اطلاع رسانی روستای قتلیش شهید حمید رضا نفیسی plantpathology مرتضی احمدی کشتلی Chamran University Accounting Association جزتو

 

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/9/91/Baghi_tomb.jpg/250px-Baghi_tomb.jpg

زمان امام صادق(علیه السلام) زمانی بود که برخورد افکار و آراء و جنگ عقاید شروع شده بود ضرورت ایجاب می‌کرد که امام کوشش خود را در این صحنه و این جبهه قرار دهد. و همیشه باید در این گونه امور به اثر کار توجه داشت سیدالشهدا (علیه السلام) دانست که شهادتش اثر مفید دارد و قیام کرد و شهید شد. امام صادق(علیه السلام) فرصت را برای تعلیم و تأسیس کانون علمی مناسب دید. به این کار همت گماشت بغداد که کانون جنبش‌های علمی اسلامی صدر اسلام است در زمان امام صادق(علیه السلام) بنا شد شیعه در علوم اسلامی پیشقدم و موسس شد در همه رشته‌ها از ادب تفسیر فقه کلام – فلسفه عرفان ، کتابها نوشت. ائمه اطهار در هر زمانی مصلحت اسلام را در نظر می‌گرفتند. چون دوره‌ها و مقتضیات زمان و مکان تغییر می‌کرد خواه ناخواه همانطور رفتار می‌کردند.[1]

منصور شیعیان را در مدینه به شدت تحت کنترل و مراقبت خود قرار داده بود و در مدینه جاسوسانی داشت که کسانی را که با شیعیان امام صادق(علیه السلام) رفت و آمد داشتند گردن می‌زدند.[2]

زمامداران عباسی نیز با آنکه کار ، شعار طرفداری و حمایت از بنی هاشم را دستاویز رسیدن به اهداف خویش قرار داده بودند پس از آنکه جای پای خود را محکم کردند همین برنامه را در پیش گرفتند.

خلفای عباسی پیشوایان بزرگ خاندان نبوت را که جاذبه معنوی و مکتب حیاتبخش آنان مردم را شیفته و مجذوب خود ساخته و به آنان بیداری و تحرک می‌بخشید و برای حکومت خود کانون خطری تلقی می‌کردند و از این کوشش می‌کردند به هر وسیله ای که ممکن است آنان را در انزوا قرار دهند.[3] در عصر امام ششم حکومتهای وقت به طور آشکار می‌کوشیدند افرادی را که خود مدتی شاگرد مکتب آن حضرت بودند در برابر مکتب امام بر مسند فتوا و فقاهت نشانده مرجع خلق معرّی نمایند چنانکه ابوحنیفه و مالک بن انس را نشاندند.[4]

ادامه را پیگیری نمایید....



[1]   - مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص 126، 127

[2]   - طوسی ، اختیار معرفه الرجال تحقیق ، حسن مصطفوی ، مشهد دانشگاه مشهد ، ص 282

[3]   - مهدی، پیشوایی ، ص40

[4]  - مهدی پیشوایی ، سیره پیشوایان ، ص 400- 402


91/4/26::: 9:30 ص
نظر()
  
  

 

  http://dle.shiaha.com/images/z7erhgvet4qlbuscl.jpg

اوضاع اجتماعی عهد امام صادق(علیه السلام)

امام صادق(علیه السلام) در عصر و زمانی واقع شد که علاوه بر حوادث سیاسی یک سلسله حوادث اجتماعی و پیچیدگی‌ها و ابهام‌های فکری و روحی پیدا شده بود، امام صادق(علیه السلام) جهاد خود را در این جبهه آغاز کرد. مقتضیات زمان امام صادق(علیه السلام) که در نیمه اول قرن دوم می‌زیست با زمان سید الشهدا (علیه السلام) که در حدود نیمه قرن اول بود خیلی فرق داشت. در زمان امام صادق(علیه السلام) از یک طرف زد و خورد امویها و عباسی‌ها فترتی بوجود آورد و مانع بیان حقایق را تا حدی از بین بود، و از طرف دیگر در میان مسلمانان یک کشور و هیجان برای فهمیدن و تحقیق پیدا شد. لازم بود شخصی مثل امام صادق(علیه السلام) این جبهه را رهبری کند و بساط تعلیم و ارشاد خود را بگستراند و به حل معضلات علمی در معارف و احکام و اخلاق بپردازد. در جایی فقهای بزرگ آن عصر را می‌بینیم که یا شاگردان آن حضرتند و یا بعضی از آنها می‌آمدند و از آن حضرت سوالاتی می‌کردند. ابوحنیفه[1] و مالک معاصر امام صادق(علیه السلام) اند هر دو از محضر امام(علیه السلام) استفاده کرده اند، مالک در مدینه بود مکرر به حضور امام(علیه السلام) می‌آمد و خود او می‌گوید: وقتی که به حضورش می‌رسیدم و به من احترام می‌کرد خیلی خرسند می‌شدم و خدا را شکر می‌کردم مالک دربارة امام صادق(علیه السلام) می‌گوید از بزرگان و اکابر عباد و زهاد بود او مردی بود که حدیث پیغمبر را زیاد می‌دانست. خوش محضر بود مجلسش پرفایده. مالک می‌گوید: زمانی که جعفربن محمد به امر منصور به عراق آمد منصور به من گفت که سخت ترین مسائل را برای سوال از او تهیه کنم من چهل مسله تهیه کردم و رفتم به مجلسش منصور مرا معرفی کرد امام فرمود: او را می‌شناسم پیش ما آمده است مسائل را طرح کردم. در جواب هر یک فرمود: عقیده شما علمای عراق این است عقیده فقهای مدینه این است خودش گاه با ما موافقت می‌کرد و گاه با اهل مدینه ، گاهی هم نظر سومی می‌داد.[2]

ادامه دارد.... 

[1]   - ابوحنیفه رهبر حنفی و مالک (رهبرمالکی) معاصر امام صادق اند هر دو از محضر امام (ع) استفاده کرده اند.

[2]   - مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص 126-127



91/4/20::: 8:25 ص
نظر()
  
  

قسمت دوم حمایت منصور از علویان و پیمان شکستن منصور را می خوانید

ابوالعباس مردی کریم و بردبار و خوش خلق بود. چون مردم با وی بیعت کردند و بر کار استوار شد، باقی ماندگان بنی امیه و رجال ایشان را تعقیب کرده و شمشیر در میان ایشان نهاد. بنی عباس در برافکندن ریشه بنی امیه هیچگونه کوتاهی نکردند، تا جایی که به نبش قبور ایشان در دمشق نیز دست زدند از جمله قبر معاویه بن ابوسفیان را شکافتند ، ولی جز رشته ای مانند غبار در آن نیافتند. نیز قبر یزید را شکافتند و استخوان ریزه‌های خشکی مانند خاکستر درون آن یافتند. چون سفّاح همه مردان بنی امیه را به قتل رساند و اموال ایشان را تصرّف کرد ولی روزگار سفاح چندان طول نکشید.

قوانین در زمان سفّاح برقرار گردید، اما قبل از آن وزارت نه قاعده معینی داشت و نه قوانین پابرجایی، بلکه هر یک از سلاطین دارای اطرافیان و اتباعی بودند، و چون امری پیش آمد می‌نمود سلطان با صاحبان خرد و رای درست مشاورت می‌کرد، و هر یک از ایشان به منزله وزیری محسوب می‌شدند، چون بنی عباس به سلطنت رسیدند قوانین وزارت برقرار گردید و وزیر وزیر نامیده شده حال آنکه پیش از آن بدو کاتب و مشیر می‌گفتند.[1]

امّا سفّاح نسبت به شیعیان بطور مستقیم متعرض آنان نگشت این امر نتیجه چند مسأله بود:

اولاً سیاست صادقین (علیها السلام) پرهیز از دخالت مستقیم در جناح بندهای موافق و مخالف با سران عباسی بود. ثانیاً: عده زیادی از علویان در کنار بنی عباس با بنی امیه جنگیده بودند و این امر نبود که سفاح بتواند به زودی فراموش کند.

ثالثاً: مقر خلافت سفاح کوفه بود و کوفه هم مرکز شیعیان بود.[2]

خلافت سفاح بیشتر در جهت تسویه حساب با بنی امیه و دیگر رقبا و مدعیان خلافت سپری شد. لکن بنی عباس پس از قبضه نمودن خلافت به تدریج مرام و مذهب اهل بیت را فرو گذاشتند و با جدّیت به تقویت مذهب اهل سنت همت گماشتند آن هم از ترس آنکه مبادا مذهب تشیع بیش از حد منتشر شود.[3] سفاح پس از چهار سال خلافت در سال 136 در شهر انبار درگذشت.[4] مردم با برادر او منصور بیعت کردند. عباسیان چون بر خلافت دست یافتند خویشاوندی نزدیک خود را با علویان فراموش کرده و با ایشان به دشمنی برخاستند و چون آنان را رقیب خود در خلافت می‌پنداشتند. در همه جا به تعقیب ایشان می‌پرداختند و مظالمی را مانند خلفای بنی امیه بر آنان روا داشتند. یکی از شعرای علوی گوید: به خدا سوگند که بنی امیه یک دهم ستمی را که بنی عباس (به علویان) کردند، هرگز روا نداشتند.[5]

منصور مرد بی باکی بود و برای سرکوبی مدعیان از هیچ عملی دریغ نداشت و پیش از همه به فکر خاندان حسن افتاد چه منصور با سر خاندان آنها بیعت کرده بود. منصور جاسوسانی در مدینه برای تحقیق عملیات آل حسن تعیین کرد، پس بعادت معمولی مبالغی برای اهل مدینه فرستاده بعامل خود چنین نوشت: «همینکه این پولها بدستت رسید مردم را خبر کن که بیایند و مقرری خود را بگیرند و برای کسی پول نفرست تا خودش بیاید و بگیرد، مخصوصاً مراقب هاشمیان باشی و بخصوص محمد و ابراهیم ، پسران عبدالله بن حسن مثنی را زیر نظر بگیر» والی مدینه مطابق دستور عمل کرد و همه بنی هاشم بجز محمد و ابراهیم آمدند و مقرری خود را گرفتند. والی مدینه شرح واقعه را به منصور گزارش داد او هم یقین دانست که محمد و ابراهیم قصد مخالفت دارند و نظر به بذل و بخشش سفاح از آن کار خودداری داشتند در صورتی که خود منصور قصد نداشت که با آنها مثل سفاح رفتار کند. محمد و ابراهیم بزودی قصد خود را عملی کردند و کسانی به خراسان و نقاط دیگر فرستادند تا مردم را به نام آنان دعوت کنند. منصور از جریان آگاه شد و اشخاصی را به دنبال مبلّغین ابراهیم و محمد فرستاد و نامه‌ها و اسرار آنان را ضبط کرد و در صدد جلب آنها برآمد. عبدالله بن حسن از محل اقامت پسران خویش اظهار بی اطلّاعی کرد، منصور بوالی مدینه فرمان داد سران علوی را که مدعی خلافت هستند (بخصوص سران خاندان حسن را) با زنجیر به عراق بفرستد والی مدینه قریب بیست نفر آنها را با زنجیر سوار شتر برهنه کرده نزد منصور فرستاد و منصور بیشتر آنها را کشت.[6]

این مطلب ادامه دارد... 



[1]   - محمدبن علی بن طباطبا (ابن طقطقی) ترجمه محمدوحید گلپایگانی ص 202-206

[2]   - دکتر مجید معارف ، تاریخ عمومی ، تهران کویر، ص 230-231

[3]   - محمدجواد مغنیه ، الشیعه و الحاکمون، بیروت ، دار مکتبه الهلال ، 1404، ص 139

[4]   - انبار شهری در غرب بغداد کنار فرات ، ابوالعباس سفاح آن را از نو ساخت و تا هنگام مرگ در آنجا سکونت داشت.

[5]   - الکامل ابن اثیر ج 5 بیروت، دار صادر، ص 53

[6]   - تاریخ تمدن اسلام، جرجی زیدان، علی جواهر کلام، موسسه انتشارات امیرکبیر، ج 4 ص 753-754


91/4/17::: 9:11 ص
نظر()
  
  

ولادت منجی موعود،قائم ال محمد(صلی الله علیه واله وسلم) ، حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) برشما مبارک باد.

http://harimeyas.persiangig.com/image/emam-zaman.jpg

ادامه مطلب حمایت منصور از علویان و پیمان شکستن منصور

در سال 132 خلافت عباسیان رسماً به دست ابوالعباس سفاح مستقر گشت و آل حسن بن علی که با محمد بن علی (نفس زکیّه) بیعت کرده بودند بکوفه نزد ابوالعباس آمده یادآور شدند که خود ابوالعباس و برادرش ابوجعفر منصور مانند آنان با نفس زکیه از خاندان حسن بن علی بیعت کرده است و اکنون چه شده که آن عهد و پیمان را شکسته است ابوالعباس اموال نقدینه و املاک خالصه بسیاری به آنان واگذارد و آنها را خاموش کرد.[1] اتفاقاً عبدالله بن حسن منشی پدر محمد (نفس زکیه) جز سایر خاندان حسن بن علی به کوفه آمده بود و بیش از هر چیز پول می‌خواست ابوالعباس به وی گفت چقدر می‌خواهی که از حق پسرت صرفنظر کنی. عبدالله گفت: یک میلیون درهم به من بده چون تاکنون چنین پول زیادی در عمرم ندیده ام، ابوالعباس یک میلیون درهم موجودی نداشت ولی از صرافی به نام ابی مقرن قرض گرفت و به عبدالله داد و عبدالله پولها را گرفته از پیش ابوالعباس نرفت تا آنکه سپاهان عباسی پس از شکست دادن مروان آخرین خلیفه اموی با اموال و جواهرات بسیار نزد ابوالعباس آمدند ابوالعباس سفاح او و خاندان او را با پول آرام ساخت.[2]

از آنجا که حکومت سفاح نخستین خلیفه عباسی ، کوتاه مدت بود در زمان وی هنوز پایه‌های حکومت عباسیان محکم نشده بود، در دوران خلافت او فشار کمتری متوجه مردم شد و خاندان پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) نیز زیاد در تنگنا نبودند اما با روی کار آمدن منصور دوانیقی ، فشارها شدت یافت و منصور مدت نسبتاً طولانی حدود بیست و یک سال با امام صادق(علیه السلام) معاصر بود.[3]

امّا سفاح پس از به قدرت رسیدن خود به مسجد رفت و در نخستین نطق خود سفاح را (خونریز) نامید و عزّت الهی را مخصوص خود و خاندانش دانست و عباسیان را اهل بیت نامید این حقیقت را که علویان برای خلافت شایسته ترند منکر شد، و به سرعت به کشتار مخالفان خود از بنی امیه دست زد و در یک نوبت هشتاد نفر از آنان را به بهانه اعطای جایزه دعوت نمود وقتی حاضر شدند دستور داد همه را کشتند.

 [4]

این قسمت را همچنان پیگیری نمایید

[1]   - مهدی، پیشوایی، سیره پیشوایان، ص 392

[2]   - جرجی زیدان ، تاریخ تمدن اسلام ، نگارش جواهر کلام، ج 4 انتشارات امیرکبیر ، تهران 1381

[3]   - مهدی ، پیشوایی ، سیره پیشوایان ، انتشارات ، موسسه امام صادق ، سال 1379، ص 392

[4]  - ابن اثیر ، الکامل ، بیروت ، دار صادر، ج 5 ، ص 87

 


91/4/14::: 8:38 ص
نظر()
  
  

 

http://emam_sadegh.jahanpayam.net/modpub/Gallery/cache/62ab96c13df5aea1cf2ca8beca71b60a.jpg

 

حمایت منصور از علویان و پیمان شکستن منصور

بنی عباس در آغاز به عنوان طرفداری از خاندان پیامبر توانستند پشتیبانی مردم را جلب کنند. آنان در مکه گرد آمدند تا کسی را از میان خود برای خلافت برگزینند ابوالعباس سفاح و برادرش عبدالله بن محمدبن علی بن عبدالله بن عباس نیز جز عباسیان در آنجا حاضر شدند و این عبدالله بن محمد همان ابوجعفر است که بعدها خلیفه شد. عباسیان و علویان پس از مشورت و بررسی سرانجام با محمدبن عبدالله بن حسن مثنی ملقب به نفس زکیّه بیعت کردند چه که وی در آن موقع با نفس زکیه سبب شد که پیروان عباسی و علوی با یکدیگر متفق شوند چه تا آن موقع هم صحبت از خلافت آل محمد (صلی الله علیه واله وسلم)بود تصور می‌رفت علویان و عباسیان با هم خلافت می‌کنند ولی عباسیان علویان را کنار زده خود مستقلاً خلافت را عهده دار گشتند. شیعیان علی(علیه السلام) در عراق و فارس و خراسان که به نام علویان دعوت می‌کردند خواه ناخواه از انتقال خلافت به عباسیان اظهار رضایت کرده تسلیم شدند از آن جمله ابوسلمه خلال از رجال نامی ثروتمند ایران که در حمام اعین نزدیک کوفه مقیم بود و از حقوق خاندان علی با جدیت دفاع می‌کرد همینکه از مکر عباسیان خبردار شد خشم خویش را پنهان ساخته منتظر پیش آمد‌ها گشت که نه بوی خبر رسید ابو ابراهیم امام ابومسلم را به خراسان فرستاده و بوی دستور داده که هر کسی را متهم به مخالفت دانستی بکشی ، ابوسلمه صلاح خود را در آن دید که بر خلاف میل قلبی خویش با ابومسلم و عباسیان همراه گردد ولی باز هم امید داشت که پس از اتمام کار بنی امیه علویان و عباسیان در موضوع بیعت با یکدیگر مشورت می‌کنند ولی در این اثنا ابوالعباس سفاح و ابوجعفر منصور برادران و کسان ابراهیم امام نزد ابوسلمه آمدند و به نام ابوالعباس سفاح از مردم بیعت گرفتند ابوسلمه هم وضع را نامناسب دیده ساکت ماند و با عباسیان همراه گشت و در همین موقع ابومسلم و سایر نقیبان در خراسان و فارس و عراق با طرفداران بنی امیه جنگ می‌کردند همین که آنان را از پا درآوردند بعراق آمدند و با ابوالعباس بیعت کردند و علویان که این پیشرفت و قوت عباسیان را دیدند بر جان خود ترسیده ساکت ماندند ولی همچنان امید داشتند که کار خلافت بشوری بکشید و به آنان نیز سهمی برسد.[1]

این بخش ادامه دارد....



[1]   - جرجی زیدان ، تاریخ تمدن اسلام ، نگارش علی جواهر کلام ، انتشارات امیرکبیر ، تهران ، 1381، ج4، 752-754


91/4/11::: 8:9 ص
نظر()
  
  
   1   2      >